سنّت من، سنّت بقیه
بهباور من، مطالعهی متون کلاسیک و سنّت باید مسیر شناخت فردیّت را هموار گرداند؛ بهقول معروف «انسان با چیزی کمتر از تمام تاریخش قابل توضیح نیست.» و محدود ساختن فرد به یک جغرافیا چیزی جز تلاش برای توضیح او با چیزی کمتر از تمام تاریخش است. مطالعهی حقایق عینی تاریخی چیزی جز انباشت معلومات در ذهن نخواهد بود، که البته همین حافظه هم بدون مرور و تکرار بیهدف از بین خواهد رفت. تاریخ در آنجایی که ذهن انسان را ثبت کرده باید بیشترین جذابیت را داشته باشد — همان چیزی که متن کلاسیک یا نص سنّت مینامند. و من هیچ نوع خوانشی از متون باستانی را ارزشمندتر از کار آغازگران رنسانس نمیدانم. آن نوع احیای متن کلاسیک که در اروپا عصری جدید را رقم زد، نه احیای مفاهیم، که احیای راه اندیشهی باستان بود؛ تولد دوبارهی دیالکتیک. متون کلاسیک روم و یونان برای اندیشمند اروپایی از این جهت خواندنیاند که ذهن او را نمایان میکنند. مهم نیست فلان سیاستمدار روم چه حرفی میزد، مهم این است که چگونه میاندیشید. کتابخوان رنسانس، و هر کسی که پس از او و تا به امروز با همین رویکرد متن کلاسیک را خوانده است، در آن متن میبیند که اندیشمند باستان ذهنی دارد همانند خود او. بزرگترین اذهان گذشته با نمایاندن درون خود، خود را به سطح او میآورند. یا برعکس، او در کنج اتاقش، یا پشت میز کتابخانهای درمییابد که با بزرگترین امپراتورهای روم یا بزرگترین فیلسوفان یونان یکی است، چیزی کم از آنها ندارد.
اندیشمند رنسانس ایتالیایی بهعلت هممرز بودن با بزرگان رومی متن آنها را انتخاب نکرده، بلکه به این دلیل آنها را میخوانَد که متن اندیشهی آنها را دارد و زبانشان را بلد است. او تمام معلومات تاریخی را کنار میزند، تمام ناخالصیها، رذایل، جنایات، فجایع، شکستها، سقوطها را کنار میزند تا بفهمد نویسندهی رومی نیز همانند او درمورد خودش، در مورد فردیّتش، میاندیشیده. از دل این فردگرایی یگانه و رادیکال است که او روم را بزرگترین امپراتوری تاریخ میبیند. و همزمان یونان را نیز، زیرا با اندیشمند او هم چنین کرده. چون فردیّت خود را در عمق اذهان تمام این تمدنها میدید. دموکراسی آتن برای او یک حکومت ایدهآل است. نه از آن رو که در این دموکراسی هر شهروند یک حق رأی برابر با شهروندان دیگر دارد؛ بلکه چون هر شهروند برابر است با کل شهروندان دیگر، و در نتیجه برابر است با کل آتن. دموکراسی یونان به او میگوید که شهروند با شهر برابر است، و از این راه به حکومت (سلطهی) خود بر خود میرسد. مطالعهی متن کلاسیک اینگونه راه فردگرایی را برای او هموار میسازد.
(ادامه ...)
@austro_libertarian
بهباور من، مطالعهی متون کلاسیک و سنّت باید مسیر شناخت فردیّت را هموار گرداند؛ بهقول معروف «انسان با چیزی کمتر از تمام تاریخش قابل توضیح نیست.» و محدود ساختن فرد به یک جغرافیا چیزی جز تلاش برای توضیح او با چیزی کمتر از تمام تاریخش است. مطالعهی حقایق عینی تاریخی چیزی جز انباشت معلومات در ذهن نخواهد بود، که البته همین حافظه هم بدون مرور و تکرار بیهدف از بین خواهد رفت. تاریخ در آنجایی که ذهن انسان را ثبت کرده باید بیشترین جذابیت را داشته باشد — همان چیزی که متن کلاسیک یا نص سنّت مینامند. و من هیچ نوع خوانشی از متون باستانی را ارزشمندتر از کار آغازگران رنسانس نمیدانم. آن نوع احیای متن کلاسیک که در اروپا عصری جدید را رقم زد، نه احیای مفاهیم، که احیای راه اندیشهی باستان بود؛ تولد دوبارهی دیالکتیک. متون کلاسیک روم و یونان برای اندیشمند اروپایی از این جهت خواندنیاند که ذهن او را نمایان میکنند. مهم نیست فلان سیاستمدار روم چه حرفی میزد، مهم این است که چگونه میاندیشید. کتابخوان رنسانس، و هر کسی که پس از او و تا به امروز با همین رویکرد متن کلاسیک را خوانده است، در آن متن میبیند که اندیشمند باستان ذهنی دارد همانند خود او. بزرگترین اذهان گذشته با نمایاندن درون خود، خود را به سطح او میآورند. یا برعکس، او در کنج اتاقش، یا پشت میز کتابخانهای درمییابد که با بزرگترین امپراتورهای روم یا بزرگترین فیلسوفان یونان یکی است، چیزی کم از آنها ندارد.
اندیشمند رنسانس ایتالیایی بهعلت هممرز بودن با بزرگان رومی متن آنها را انتخاب نکرده، بلکه به این دلیل آنها را میخوانَد که متن اندیشهی آنها را دارد و زبانشان را بلد است. او تمام معلومات تاریخی را کنار میزند، تمام ناخالصیها، رذایل، جنایات، فجایع، شکستها، سقوطها را کنار میزند تا بفهمد نویسندهی رومی نیز همانند او درمورد خودش، در مورد فردیّتش، میاندیشیده. از دل این فردگرایی یگانه و رادیکال است که او روم را بزرگترین امپراتوری تاریخ میبیند. و همزمان یونان را نیز، زیرا با اندیشمند او هم چنین کرده. چون فردیّت خود را در عمق اذهان تمام این تمدنها میدید. دموکراسی آتن برای او یک حکومت ایدهآل است. نه از آن رو که در این دموکراسی هر شهروند یک حق رأی برابر با شهروندان دیگر دارد؛ بلکه چون هر شهروند برابر است با کل شهروندان دیگر، و در نتیجه برابر است با کل آتن. دموکراسی یونان به او میگوید که شهروند با شهر برابر است، و از این راه به حکومت (سلطهی) خود بر خود میرسد. مطالعهی متن کلاسیک اینگونه راه فردگرایی را برای او هموار میسازد.
(ادامه ...)
@austro_libertarian