BL_Bnr ⚁ dan repost
〰>🔞 سرشو تو گودی گردنـش فرو برد و بدنشو #لمس کرد، صدای نفس هاشو میشنید که زیر هر لمـس سنگین تر میشد و حرکت دستشو #اغواگرانه ادامه داد.
بکهیون سرشو با بی قراری به طرفی برگردوند، صداهای آرومی با نفس های کشیده اش همراه شد و #بدنش بی اختیار به پیچ و تاب افتاد.
فشرده شدن #سینه_هاش و صدای بم چان زیر گوشش حالشو بدتر کرد.
➖ اینو... دوسـت داری؟
نفسشو با نـاله ای بیرون داد و به دستش #چنگ زد تا متوقفش کنه.
چان مچ هر دو دستشو گرفت و از خودش جدا کرد، و با شالی که روی زمین افتاده بود به حفاظ فـلزی #پنجره بست.
نگاه بک بیشتر رنگ #تـرس گرفت.
➕ چرا...دستـ...دستـام...
چان انگشتشو روی لبـاش فشار داد و ساکتش کرد.
➖ هیـــــس! 🔥🔞
بکهیون سرشو با بی قراری به طرفی برگردوند، صداهای آرومی با نفس های کشیده اش همراه شد و #بدنش بی اختیار به پیچ و تاب افتاد.
فشرده شدن #سینه_هاش و صدای بم چان زیر گوشش حالشو بدتر کرد.
➖ اینو... دوسـت داری؟
نفسشو با نـاله ای بیرون داد و به دستش #چنگ زد تا متوقفش کنه.
چان مچ هر دو دستشو گرفت و از خودش جدا کرد، و با شالی که روی زمین افتاده بود به حفاظ فـلزی #پنجره بست.
نگاه بک بیشتر رنگ #تـرس گرفت.
➕ چرا...دستـ...دستـام...
چان انگشتشو روی لبـاش فشار داد و ساکتش کرد.
➖ هیـــــس! 🔥🔞