هق هق کنان وسایلم رو توی چمدون میچینم و نامه رو مینویسم:
"
جانان من از ته قلبم عاشقت بودم ولی تو من رو دوست نداشتی امروز بیبیچکم مثبت در اومد من بچهمون رو ثمرهی عشقمون رو تنهایی بزرگ میکنم هیچ نشونی از تو بهش نمیدم نگران نباش عزیزم خوب بزرگش میکنم مثل تو خیانتکار نشه!صدای نازک و زنانهی یه زن تو خونه میپیچه که سرم گیج میره و نزدیکه که بیوفتم دستی دور کمرم حلقه میشه با دیدن شاهو که کمرم رو
گرفته تلخ میخندیدم چمدونم رو میگیره و باهم از خونه بیرون میزنیم که نعرهی جانان تو گوشم تاب میخوره!جانان دنبالمون میاد و به صورت شاهو مشت که میزنه که برای مداخله نزدیک میرم یهو مشتی به شکمم خورد مقبض شدن عضلاتم رو حس کردم. مایع گرمی بین پاهام رون شد:
🔞 شیواااا تو حامله بودی لعنتی!!
سرم کج میشه که....
من شیوا یه دختر نحس و شوم که یه پسر عاشقش میشه و بهم خیانت میکنه منم از این پسر انتقام میگیرم....
رمانی به شدت ممنوعه و نفس گیر با عاشقانهای بیهمتا و جذاااب♨️🤤https://t.me/joinchat/cPnrhhvBFHliNGQ0