نور خورشید همه جا میتابه ولی افکار من تاریکه؛ نه تنها افکار من، افکار همه ما تاریکه. خیلی آروم بین درختایی که نور ازشون عبور میکنه راه میرم ولی توی ذهنم جنگه، یه جنگ خیلی بزرگ. همیشه قلب و مغزم با هم درگیرن. همیشه تو فکر خاطرات گذشتهام. همیشه در حال تلاش کردن برای بهتر کردن زخمهایی هستم که آدما بهم زدم؛ و البته عذاب وجدان زخمهایی که خواسته یا ناخواسته بهشون زدم.
آره آفتاب میتابه، گلها سر حالان، درختا تنومند و بلندن، زندگی در حال جریانه ولی ذهن و افکار ما شبیه یه شهر ویرون شدهاست که خیلی وقته چهره خورشید رو ندیده
آره آفتاب میتابه، گلها سر حالان، درختا تنومند و بلندن، زندگی در حال جریانه ولی ذهن و افکار ما شبیه یه شهر ویرون شدهاست که خیلی وقته چهره خورشید رو ندیده