خواب مصلحتی مجتهد تبریز
✍️#محمد_رحمانی_فر
📝با مطالعه کتب خاطرات رجال عصر #قاجار همچون اعتمادالسلطنه، احتشام السلطنه، ارفعالدوله و ...میتوان اطلاعات دست اول و ارزشمندی از این دوران به دست آورد. البته، به شرطی که حوصله به خرج بدهیم و در همان صفحات اول، کتاب را به خاطر پرداختن به جزئیات امور شخصی و البته تکراری کنار نگذاریم. زیرا حتی همین جزئیات به ظاهر بیارزش، شناخت خوبی از وضعیت اجتماعی و معیشتی دوران مزبور ارائه میدهند.
📝در این میان، "روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه" با اینکه گاهی اوقات، بنا به دلایل فوقالذکر، به شدت حوصله خواننده را زایل میسازد، به دلیل نزدیکی ایشان به شخص #ناصرالدین_شاه قاجار و حضور مداوم وی در دربار، منبع تاریخی ارزندهای محسوب میشود. آنچه در زیر میآید، روایت اعتمادالسلطنه از اولین رویارویی جدی #تبریز ولیعهدنشین با تهران شاهنشین در روزهای آغازین #نهضت_تنباکو میباشد:
📖" امین حضور به حسب ظاهر مأمور بردن خلعت به جهت امیرنظام و ولیعهد و نصرتالدوله و مجتهد تبریز است. اما در باطن به جهت اصلاح عمل تنباکو که تفصیلش از این قرار است. روز هفتم محرم تلگراف تبریز به سفارت انگلیس و روس و عثمانی آمده بود به یک مضمون که ما اهالی تبریز روز عاشورا تمام فرنگیها و عیسویها را که در تبریز هستند #قتل خواهیم کرد. از حالا به شما اطلاع میدهیم. دانسته باشید که تغیر به جهت عمل تنباکو و اینکه شاه مملکت خودش را به فرنگیها فروخته است.
📖شب هشتم تلگرافی از امیرنظام به عنوان امینالسلطان رسیده بود که روز عاشورا اهل تبریز عیسویها را قتل خواهند کرد و من از عهده این کار بر نمیآیم. استعفا از وزارت میکنم. شاه خواب بودند که این تلگراف را امینالسطان به جهت شاه میفرستد. شاه را بیدار کرده، تلگراف را میدهند. همان شبانه تلگراف به #مجتهد_تبریز حاجی میرزا جوادآقا میشود که رفع این فتنه از شما میخواهم.
📖روز تاسوعا مجتهد در خانه خودش که مجلس روضه بود بالای منبر میرود، میگوید: من دیشب #فخر_کاینات را در #خواب دیدم. بسیار پریشان و مضطرب بودند. عرض کردم البته برای این دهه عاشورا خاطر مبارک مشوش است. فرمودند خیر! رذالت اهالی تبریز اوضاع مرا تلخ دارد که در سر یک کار بیمعنی خون چندین هزار بیگناه ریخته خواهد شد. حالا بگویید چه کردهاید و چه خیال دارید که #پیغمبر (ص) را از خودتان اینطور رنجاندهاید؟
📖حضار اقرار کردند که ما خیال داریم فردا عیسویها را قتل کنیم. مجتهد میگوید تحمل کنید. اول به شاه عرض کنید. هرگاه چاره نشد مختارید. مردم آرام شدند. عریضهای از ملا و تاجر و غیره به شاه نوشتهاند و همگی مهر کرده فرستادند که چهل و دو سال است که سلطنت میکنی محض طمع مملکت خود را قطعه قطعه به فرنگی فروختهای، خود دانی. اما ما اهالی آذربایجان خودمان را به فرنگی نمیفروشیم و تا جان داریم میکوشیم."
روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه، صص 765-766
✍️#محمد_رحمانی_فر
📝با مطالعه کتب خاطرات رجال عصر #قاجار همچون اعتمادالسلطنه، احتشام السلطنه، ارفعالدوله و ...میتوان اطلاعات دست اول و ارزشمندی از این دوران به دست آورد. البته، به شرطی که حوصله به خرج بدهیم و در همان صفحات اول، کتاب را به خاطر پرداختن به جزئیات امور شخصی و البته تکراری کنار نگذاریم. زیرا حتی همین جزئیات به ظاهر بیارزش، شناخت خوبی از وضعیت اجتماعی و معیشتی دوران مزبور ارائه میدهند.
📝در این میان، "روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه" با اینکه گاهی اوقات، بنا به دلایل فوقالذکر، به شدت حوصله خواننده را زایل میسازد، به دلیل نزدیکی ایشان به شخص #ناصرالدین_شاه قاجار و حضور مداوم وی در دربار، منبع تاریخی ارزندهای محسوب میشود. آنچه در زیر میآید، روایت اعتمادالسلطنه از اولین رویارویی جدی #تبریز ولیعهدنشین با تهران شاهنشین در روزهای آغازین #نهضت_تنباکو میباشد:
📖" امین حضور به حسب ظاهر مأمور بردن خلعت به جهت امیرنظام و ولیعهد و نصرتالدوله و مجتهد تبریز است. اما در باطن به جهت اصلاح عمل تنباکو که تفصیلش از این قرار است. روز هفتم محرم تلگراف تبریز به سفارت انگلیس و روس و عثمانی آمده بود به یک مضمون که ما اهالی تبریز روز عاشورا تمام فرنگیها و عیسویها را که در تبریز هستند #قتل خواهیم کرد. از حالا به شما اطلاع میدهیم. دانسته باشید که تغیر به جهت عمل تنباکو و اینکه شاه مملکت خودش را به فرنگیها فروخته است.
📖شب هشتم تلگرافی از امیرنظام به عنوان امینالسلطان رسیده بود که روز عاشورا اهل تبریز عیسویها را قتل خواهند کرد و من از عهده این کار بر نمیآیم. استعفا از وزارت میکنم. شاه خواب بودند که این تلگراف را امینالسطان به جهت شاه میفرستد. شاه را بیدار کرده، تلگراف را میدهند. همان شبانه تلگراف به #مجتهد_تبریز حاجی میرزا جوادآقا میشود که رفع این فتنه از شما میخواهم.
📖روز تاسوعا مجتهد در خانه خودش که مجلس روضه بود بالای منبر میرود، میگوید: من دیشب #فخر_کاینات را در #خواب دیدم. بسیار پریشان و مضطرب بودند. عرض کردم البته برای این دهه عاشورا خاطر مبارک مشوش است. فرمودند خیر! رذالت اهالی تبریز اوضاع مرا تلخ دارد که در سر یک کار بیمعنی خون چندین هزار بیگناه ریخته خواهد شد. حالا بگویید چه کردهاید و چه خیال دارید که #پیغمبر (ص) را از خودتان اینطور رنجاندهاید؟
📖حضار اقرار کردند که ما خیال داریم فردا عیسویها را قتل کنیم. مجتهد میگوید تحمل کنید. اول به شاه عرض کنید. هرگاه چاره نشد مختارید. مردم آرام شدند. عریضهای از ملا و تاجر و غیره به شاه نوشتهاند و همگی مهر کرده فرستادند که چهل و دو سال است که سلطنت میکنی محض طمع مملکت خود را قطعه قطعه به فرنگی فروختهای، خود دانی. اما ما اهالی آذربایجان خودمان را به فرنگی نمیفروشیم و تا جان داریم میکوشیم."
روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه، صص 765-766