✍️#محمد_رحمانی_فر 📝لازم به ذکر است که قرآن بدون آنکه هویت واقعی ذوالقرنین را آشکار سازد تنها به ارائه اطلاعاتی کلی از شخصیت وی بسنده کرده است که طبعاً بسیار قابل تاویل است و ملموسترین نشانهای که از وی به دست داده، سدی از آهن و سرب است که او برای مقابله با هجوم قوم یا اقوام یاجوج و ماجوج که البته هویت تاریخی آنها را هم مشخص ننموده، احداث کرده است. جالب این است که نه در آثار تاریخی متقدم و نه حتی در ادبیات ملل هیچ نشانهای از انتساب بنیان سد مزبور بر کوروش به چشم نمیخورد. در حالی که ترکیب اضافی "سد اسکندر" بارها در ادبیات فارسی و در اشعار شعرای متعددی از دورههای مختلف تاریخی به کار رفتهاست.
📝آثارالباقیه بیرونی گواه این مطلب است که حتی در دوران اوج فعالیتهای شعوبیه، کوروش جایگاه چندانی در تاریخ این مرز و بوم نداشته است و اطلاعات بسیار اندکی از وی وجود داشته که آن هم ماخوذ از تورات بوده است. البته، ابوریحان بیرونی برخلاف شعوبیه جدید، وقع چندانی به نظرات تورات و یهودیان نمیگذاشت و به همین خاطر هم کوروشی که در کتاب وی معرفی میشود نه در حد یک امپراتور بزرگ بلکه در حد یکی از حاکمان محلی کلدانی میباشد و مهمتر اینکه، برخلاف ادعاهای شعوبیه جدید، وی نقشی در بازگردندان یهودیان به سرزمین موعودشان نداشته است!
📝البته این امر تنها اختصاص به کوروش ندارد. بلکه در سرتاسر کتاب بیرونی، به وجود سلسلهای مستقل به نام هخامنشیان بر نمیخوریم. این در حالی است که بیرونی با اتکا به نوشتههای پارسیان تاریخ پادشاهان کیانی، اشکانی و ساسانی را به تفصیل بیان میدارد و حتی برخلاف اغلب متقدمان و معاصرین خویش همچون طبری، دینوری و حمزه اصفهانی که با تقلید از زرتشتیان مدت حکومت اشکانیان را دویست و شصت و شش سال ذکر کرده بودند، با اتکا بر محاسبات ریاضی خویش، به رقم قابل قبولی در این خصوص میرسد که در قیاس با بقیه، به مدت زمامداری این سلسله بسیار نزدیکتر است.
📝ابوریحان بیرونی برخلاف روایت غالب شعوبیه جدید که تنها با اتکا بر تورات، کوروش را ناجی قوم یهود از زیر یوغ بختالنصر میدانند و بازگشت آنها به بیتالمقدس را مرهون عنایات کوروش میدانند، با اشاره به وجود نسخههای متفاوتی از تورات، بدون اینکه کوچکترین اشارهای به داستان بازگشت یهودیان بابل به وسیله کوروش داشته باشد، به توصیف چگونگی بازگشت یهودیانی میپردازد که پس از حمله بختالنصر به مصر پناهنده شده بودند و این بازگشت را هم نتیجه ملاطفت پادشاهی به نام "بطلمیوس فیلدلفیوس" میداند و نه لشکرکشی کوروش. به این ترتیب که پادشاه مزبور میشنود که "تورات کتابی است از آسمان نازل گشته" و "از اینرو ایشان را به سوی خود خواند و مسکن داد و ملاطفت بسیار کرد و اجازه داد به بیتالمقدس بروند."(9)
2- تاثیرپذیری ابوریحان بیرونی از شعوبیه
📝همانگونه که قبلاً هم اشاره شد، بیرونی علیرغم اینکه نسبتی با شعوبیه نداشت، در آثارالباقیه خویش به شرح رویدادهای غیرمستندی میپردازد که در بادی امر هر انسان برخوردار از تفکر انتقادی دچار حیرت میشود که چگونه چنین شخصیتی با آنچنان نبوغی که داشته نتوانسته خرافه بودن آنها را تشخیص دهد. شاید توجیه این امر چندان هم ساده نباشد. با این حال، من انعکاس مباحث تاریخی شعوبیه در این کتاب را ناشی از دو امر میدانم: اول اینکه، به نظر میرسد در پارهای از موارد بیرونی تنها به نقل آن مباحث میپردازد و موضعی در باب تایید یا رد اصالت و سندیت آنها اتخاذ نمیکند. به عنوان مثال، بیرونی همصدا با شعوبیه به ذکر جشنها و آیینهایی میپردازد که اگر قبول کنیم چنین جشنهایی واقعاً وجود داشتند، باید بپذیریم که پارسیان باستان نه تنها از خوشگذرانترین و یا لااقل از دلخوشترین انسانهای آن دوران بودهاند، بلکه از خوشگذرانترین و دلخوشترین انسانهای تمامی اعصار تاریخ بودهاند. ولی اسناد تاریخی هرگز چنین امری را تایید نمیکنند. از سوی دیگر، چگونه میتوان باور کرد که انسانهایی که به گواه اسناد تاریخی در بدترین شرایط معیشتی و رفاهی میزیستهاند و از بسیاری از آزادیهای بدیهی محروم بودند، جشنهایی میگرفتند که گاهی اوقات تعداد آنها در عرض یک ماه به سه مورد هم میرسید؟ یعنی سه جشن در یک ماه!
📝آثارالباقیه بیرونی گواه این مطلب است که حتی در دوران اوج فعالیتهای شعوبیه، کوروش جایگاه چندانی در تاریخ این مرز و بوم نداشته است و اطلاعات بسیار اندکی از وی وجود داشته که آن هم ماخوذ از تورات بوده است. البته، ابوریحان بیرونی برخلاف شعوبیه جدید، وقع چندانی به نظرات تورات و یهودیان نمیگذاشت و به همین خاطر هم کوروشی که در کتاب وی معرفی میشود نه در حد یک امپراتور بزرگ بلکه در حد یکی از حاکمان محلی کلدانی میباشد و مهمتر اینکه، برخلاف ادعاهای شعوبیه جدید، وی نقشی در بازگردندان یهودیان به سرزمین موعودشان نداشته است!
📝البته این امر تنها اختصاص به کوروش ندارد. بلکه در سرتاسر کتاب بیرونی، به وجود سلسلهای مستقل به نام هخامنشیان بر نمیخوریم. این در حالی است که بیرونی با اتکا به نوشتههای پارسیان تاریخ پادشاهان کیانی، اشکانی و ساسانی را به تفصیل بیان میدارد و حتی برخلاف اغلب متقدمان و معاصرین خویش همچون طبری، دینوری و حمزه اصفهانی که با تقلید از زرتشتیان مدت حکومت اشکانیان را دویست و شصت و شش سال ذکر کرده بودند، با اتکا بر محاسبات ریاضی خویش، به رقم قابل قبولی در این خصوص میرسد که در قیاس با بقیه، به مدت زمامداری این سلسله بسیار نزدیکتر است.
📝ابوریحان بیرونی برخلاف روایت غالب شعوبیه جدید که تنها با اتکا بر تورات، کوروش را ناجی قوم یهود از زیر یوغ بختالنصر میدانند و بازگشت آنها به بیتالمقدس را مرهون عنایات کوروش میدانند، با اشاره به وجود نسخههای متفاوتی از تورات، بدون اینکه کوچکترین اشارهای به داستان بازگشت یهودیان بابل به وسیله کوروش داشته باشد، به توصیف چگونگی بازگشت یهودیانی میپردازد که پس از حمله بختالنصر به مصر پناهنده شده بودند و این بازگشت را هم نتیجه ملاطفت پادشاهی به نام "بطلمیوس فیلدلفیوس" میداند و نه لشکرکشی کوروش. به این ترتیب که پادشاه مزبور میشنود که "تورات کتابی است از آسمان نازل گشته" و "از اینرو ایشان را به سوی خود خواند و مسکن داد و ملاطفت بسیار کرد و اجازه داد به بیتالمقدس بروند."(9)
2- تاثیرپذیری ابوریحان بیرونی از شعوبیه
📝همانگونه که قبلاً هم اشاره شد، بیرونی علیرغم اینکه نسبتی با شعوبیه نداشت، در آثارالباقیه خویش به شرح رویدادهای غیرمستندی میپردازد که در بادی امر هر انسان برخوردار از تفکر انتقادی دچار حیرت میشود که چگونه چنین شخصیتی با آنچنان نبوغی که داشته نتوانسته خرافه بودن آنها را تشخیص دهد. شاید توجیه این امر چندان هم ساده نباشد. با این حال، من انعکاس مباحث تاریخی شعوبیه در این کتاب را ناشی از دو امر میدانم: اول اینکه، به نظر میرسد در پارهای از موارد بیرونی تنها به نقل آن مباحث میپردازد و موضعی در باب تایید یا رد اصالت و سندیت آنها اتخاذ نمیکند. به عنوان مثال، بیرونی همصدا با شعوبیه به ذکر جشنها و آیینهایی میپردازد که اگر قبول کنیم چنین جشنهایی واقعاً وجود داشتند، باید بپذیریم که پارسیان باستان نه تنها از خوشگذرانترین و یا لااقل از دلخوشترین انسانهای آن دوران بودهاند، بلکه از خوشگذرانترین و دلخوشترین انسانهای تمامی اعصار تاریخ بودهاند. ولی اسناد تاریخی هرگز چنین امری را تایید نمیکنند. از سوی دیگر، چگونه میتوان باور کرد که انسانهایی که به گواه اسناد تاریخی در بدترین شرایط معیشتی و رفاهی میزیستهاند و از بسیاری از آزادیهای بدیهی محروم بودند، جشنهایی میگرفتند که گاهی اوقات تعداد آنها در عرض یک ماه به سه مورد هم میرسید؟ یعنی سه جشن در یک ماه!