𝑩𝒍𝒂𝒄𝒌 𝑴𝒂𝒓𝒈𝒂𝒓𝒊𝒕𝒂


Kanal geosi va tili: ko‘rsatilmagan, ko‘rsatilmagan
Toifa: ko‘rsatilmagan


♧ 𝘉𝘭𝘢𝘤𝘬 𝘴𝘪𝘥𝘦 𝘰𝘧 𝘮𝘦
       ⇄ ─◃◃───ⅠⅠ───▹▹─↻
⇝𝘜𝘒:https://telegram.me/BChatBot?start=sc-754080-C8lawui
────────────
༻𝘐𝘋:@BlackMargarita

Связанные каналы

Kanal geosi va tili
ko‘rsatilmagan, ko‘rsatilmagan
Toifa
ko‘rsatilmagan
Statistika
Postlar filtri




𝖸𝖾𝗌𝗍𝖾𝗋𝗇𝖾𝗏𝖾 dan repost
راستی فور میکنن یا فور میزنن ؟


تو نمیدونستی...اجبار به رها کردن دردی بیشتر از رها شدن داره...من توی این اجبار میسوختم...اما کاش فراموش نمیکردی که من با قلبم به چشمهات قسم خورده بودم.

- دزیره


شیطان عاشق خدا بود،
خدا عاشقِ آدم بود،
آدم عاشقِ حوا بود،
میدونی...از اولشم همین بود :)


میرفتی و تنگ میشد دلت،
برمیگردی قول بده،
بذار هر کی هر چی گفت بگه،
هر چی شد بشه،
حرص دنیا رو نخور
تهش به ما چیش میرسه؟
این دیوونه سرِ تو شهر و به آتیش میکشه!


هپی 100 :>


هر آدمی تا یه‌جایی بهتون فرصت میده؛
ولی بالاخره خسته میشه... از حسِ اضافی بودن، از جنگیدن واسه موندن، از قهر و آشتی‌ مکرر، از توضیح‌ دادنِ خودش، از برطرف‌کردنِ سوتفاهما، کاسه صبرِ آدمای زندگیتون رو لبریز نکنید.


شدم شبیه یه شمع...!
پروانم به خاطر نورم و زنده موندنش دورم میچرخه و دوستم داره، غافل از اینکه آتیشم یه روز بالاخره میسوزونتش.

- اسلحه


فقط بخند و بگو "خوبم"
چون واقعا هیچکس اهمیت نمیده !


آتازاگورافوبیا: اسم ترس از فراموش کردن، فراموش شدن یا جایگزین شدن.


چه ساده ما همو پیدا کردیم،
چه سخته بخوایم گُم کنیم...!


ما متغیری از احوالاتِ نامعلومیم؛


من تموم وقتایی که سکوت کردم، حرف زیاد داشتم اما دیگه دنبال درست کردن چیزی نیستم.
به اندازه‌ی کافی خسته هستم که کلا بیخیال بشم.
یه موقعی، یه روزی و یه‌جا به این نتیجه میرسی که دیگه هیچی برات مهم نباشه.
منم دقیقا به اون نقطه رسیدم...!


یه افسانه ژاپنی هست که میگه نوپرابو اولین کسی بود که معشوقش تنهاش گذاشته، و اون توی تنهاییش انقدر به معشوقش فکر میکرده که وقتی روحش از جسمش جدا میشه دیگه خودشو به یاد نمیاره، و به الهه‌ی تنهایی تبدیل میشه...!
افسانه ها میگن نوپرابو هر روز بین آدما میگرده تا خودشو به یاد بیاره و هرموقع از کنار کسی رد میشه، اون آدم احساس تنهایی میکنه.


تو که نمیدونی؛
من سیگاری شدم واسه‌ی تَرک لبات...!


زندگی من یه مردگیِ عجیب رو شروع کرده و تو فکر میکردی میتونی این مردگی رو شکست بدی‌؟
من اون شب فهمیدم دست‌ های تو لازمه‌ ی زندگیِ منن؛ اما یا اون دست‌ ها برای پوشوندن غم من زیادی کوچیکن یا غم من بزرگتر از قلب پاکِ توعه؟

- دزیره، کیم تهیونگ


مغزم، مغزم درد میکنه از حرف زدن.
چقدر حرف زدم...چقدر در ذهنم حرف زدم.


به دنیا نمیدم تک تک خنده هات
دیدم نیستن رو لبات اگه نَکِشم کنار
با اینکه میدونستم میرم تَهِش هم بگ*
گفتم برو نه دلیل بیار نه معذرت بخواه
شبا ترسیدى زُل بزن از پنجرت به ماه
اگه حال داشتى بعضى وقتا سر بزن به خوابم
البته اگه من بخوابم...!


میدونی...
حق آدمایی مثل من که هزاربار به کسایی که زخمیشون کردن اعتماد میکنه اینکه که انقدر زخمی بشن، انقدر بشکنن که دیگه حتی توان بلند شدن رو نداشته باشن.
بعدش دیگه قلبی نمیمونه که بخواد اعتماد کنه.
درست میشه همچی!


محکومیم به امید ، مجبوریم به آرزو

20 ta oxirgi post ko‘rsatilgan.

103

obunachilar
Kanal statistikasi