فروپاشی تصویر آرمانی
معمولا به نظر میرسد مردم یک جامعه در شرایطی که حقارت زیادی را متحمل میشوند گرایش به متوسل شدن به چهرهای قهرمانی و بتگونه پیدا میکنند، که این میتواند یک شخص، ایدئولوژی تمامیتخواه، حتی یک مفهوم و یا هر چیز دیگری که مرهمی بر حقارتی که متحمل شدهاند باشد.
اما آن چهره قهرمانی کیست؟ چه سود روانی برای آنان دارد؟
آن چهره قهرمانی میتواند تصویری زیبا و کامل، بدون ویژگیهایی که فرد از آنها انزجار دارد، باشد. تصویری که شاید در کودکی همهی ما در سودای رسیدن به آن بودیم. تصویری آرمانی و بدون خراش، بودن کمبود. این تصویری است بسیار وسوسهانگیز که مرهمی بر "من" زخمی و "خودشیفتگی" خدشه دار شده آنها میگذارد.... اما دریغا که این تصویر، خیالی بیش نیست. زیرا راهیابی به جهان زبان، ما را برای همیشه از دسترسی به تصویری بیکم و کاست جدا میکند. چرا که این خودِ کمداشت است که به ما امکان میدهد چون ''زیرنهاد'' (سوژه) آرزومند بوده و میل بورزیم.
هنگامی که شرایط به گونهای میشود که تعادل روانی فرد به شدت بهم میخورد، دلهرهی زیادی از خطر فروپاشی روانی برای او ایجاد میشود.
در سطح ناخودآگاه، مفهومهایی مانند کشور، میهن، نژاد آریایی … به یاری ''منی" که در حال غرق شدن است میآیند و فرد هویت خود را از آنان میگیرد و امنیت روانیاش را تامین میکند. خطر فروپاشی این مفهومها نیز همانند خطر فروپاشی روانی و "هویت" و "من" در ذهن فرد ترجمه میشود... .
در چنین شرایطی ممکن است کشته شدن شخصی که فرد او را نگهبان "مرزهای" کشور تلقی میکند بسیار دردناک و دلهرهآور به نظر رسد، گویی چنین کسی نگهبان "هویت" اوست که از میان رفته و از سوی "دشمن" مورد حمله قرار گرفته است.
ولی دشمن اصلی همان سودای رسیدن به تصویر خیالی عاری از کمبود است.
بارها و بارها در تاریخ شاهد آن بودهایم که چه خونهایی در سودای رسیدن به آن ریخته شده و همچنان میشود!
زنده بودن، آرزومند بودن، زندگی کردن فقط با گذر از این تصویر آرمانی و پذیرش "کبمودها" امکان مییابد.
✍️ آتنا. ص.
https://t.me/Boreshgaah
معمولا به نظر میرسد مردم یک جامعه در شرایطی که حقارت زیادی را متحمل میشوند گرایش به متوسل شدن به چهرهای قهرمانی و بتگونه پیدا میکنند، که این میتواند یک شخص، ایدئولوژی تمامیتخواه، حتی یک مفهوم و یا هر چیز دیگری که مرهمی بر حقارتی که متحمل شدهاند باشد.
اما آن چهره قهرمانی کیست؟ چه سود روانی برای آنان دارد؟
آن چهره قهرمانی میتواند تصویری زیبا و کامل، بدون ویژگیهایی که فرد از آنها انزجار دارد، باشد. تصویری که شاید در کودکی همهی ما در سودای رسیدن به آن بودیم. تصویری آرمانی و بدون خراش، بودن کمبود. این تصویری است بسیار وسوسهانگیز که مرهمی بر "من" زخمی و "خودشیفتگی" خدشه دار شده آنها میگذارد.... اما دریغا که این تصویر، خیالی بیش نیست. زیرا راهیابی به جهان زبان، ما را برای همیشه از دسترسی به تصویری بیکم و کاست جدا میکند. چرا که این خودِ کمداشت است که به ما امکان میدهد چون ''زیرنهاد'' (سوژه) آرزومند بوده و میل بورزیم.
هنگامی که شرایط به گونهای میشود که تعادل روانی فرد به شدت بهم میخورد، دلهرهی زیادی از خطر فروپاشی روانی برای او ایجاد میشود.
در سطح ناخودآگاه، مفهومهایی مانند کشور، میهن، نژاد آریایی … به یاری ''منی" که در حال غرق شدن است میآیند و فرد هویت خود را از آنان میگیرد و امنیت روانیاش را تامین میکند. خطر فروپاشی این مفهومها نیز همانند خطر فروپاشی روانی و "هویت" و "من" در ذهن فرد ترجمه میشود... .
در چنین شرایطی ممکن است کشته شدن شخصی که فرد او را نگهبان "مرزهای" کشور تلقی میکند بسیار دردناک و دلهرهآور به نظر رسد، گویی چنین کسی نگهبان "هویت" اوست که از میان رفته و از سوی "دشمن" مورد حمله قرار گرفته است.
ولی دشمن اصلی همان سودای رسیدن به تصویر خیالی عاری از کمبود است.
بارها و بارها در تاریخ شاهد آن بودهایم که چه خونهایی در سودای رسیدن به آن ریخته شده و همچنان میشود!
زنده بودن، آرزومند بودن، زندگی کردن فقط با گذر از این تصویر آرمانی و پذیرش "کبمودها" امکان مییابد.
✍️ آتنا. ص.
https://t.me/Boreshgaah