@attachbot dan repost
در پاسخ به دوستی که دیدگاه مرا درباره فیلم جوکر پرسیدهاند :
بکار گرفتن اصطلاحی چون «روانکاوی کاربردی» در زمینهی هنر، ادبیات، پژوهشهای اجتماعی ... نادرست است. بیگمان یک روانکاو میتواند از نگرش، بلوغ اندیشوی و زیستههای نظری و کاری خود برای واکاوی پدیدههای اجتماعی، سیاسی، هنری، ادبی و … سود جوید، ولی تنها چون فردی اندیشهورز، نه در جایگاه 'نمایندهی روانکاوی'. روانکاوی، تنها دستگاهی از نگرهها (نظریهها) نیست که چون لنزی نگرش ما را شکل دهد. بلکه، و بویژه، کردمانی (پراکسیس) است که درون هِشتاری (situation) تعریف شده رخ میدهد: روانکاونده + روانکاو + سخنی ترابردین (transferential) + مرگ. این هِشتار را نمیتوان بیرون از جلسه بازسازی کرد.
و اما آنچه چون یک بیننده فیلم به ذهن من میرسد :
جوکر در کودکی مادری روانپریش داشته که آزارش میداده است، و به خاطر زمین خوردن دچار یک مشکل مغزی میشود : خنده های عصبی.
با بزرگتر شدن، در پی یافتن پدری است که شاید بتواند «جایی» برای او در جهان بسازد. بیگمان این «جا» جایگاهی نمادین است. ولی پدری نمییابد و «پدر اجتماعی جایگزین» نیز او را رها میکند : دیگر پول داروها و مراقبت از او را نمیدهد. با پس کشیدن پدر جایگزین و نیافتن پدر واقعی که نقشی نمادین داشته باشد، روند فروپاشی روانی جوکر شدت میگیرد. جوکر تبدیل میشود به یک روانپریش مردمآزار (سایکوپات).
فیلم جوکر فیلمی است که سُهشهای (احساسات) بیننده را بشدت درگیر میکند، چرا که همه ما در روان خود بخشهایی داریم که توان همانندانگاری با جوکر را دارند : ناهمانندی با دیگران، خوارشمردگی، بیپناهی … شاید از این رو است که جوکر میتواند نماینده مردمی شود که در نبود ''پدری'' داتگزار (قانونگزار) و دادمند کینتوزانه بر دگرمنی توامندتر و پررفاهتر میشورند.
در نبود قانون، که رابطه انسانها را از رابطهی آینهایِ سه گانه (من +دگرمن + نره) به رابطهای چهارگانه دگرگون میکند (من + دگرمن + نره + قانون برآمده از سخن)، چیزی جز کینتوزی (Resentment) که ترکیبی از کین، آز، خشم، رشک و پرخاشگری نسبت به دگرمن است نمیماند، تا همه سامانهی بیسامان اجتماعی را برهم ریخته، فرو ریزد، و لبخند سرخفام ویرانگری را از لبهای دوخته شدهی خاموش برکشد.
✍️م. حنیفهزاده
https://t.me/Boreshgaah
بکار گرفتن اصطلاحی چون «روانکاوی کاربردی» در زمینهی هنر، ادبیات، پژوهشهای اجتماعی ... نادرست است. بیگمان یک روانکاو میتواند از نگرش، بلوغ اندیشوی و زیستههای نظری و کاری خود برای واکاوی پدیدههای اجتماعی، سیاسی، هنری، ادبی و … سود جوید، ولی تنها چون فردی اندیشهورز، نه در جایگاه 'نمایندهی روانکاوی'. روانکاوی، تنها دستگاهی از نگرهها (نظریهها) نیست که چون لنزی نگرش ما را شکل دهد. بلکه، و بویژه، کردمانی (پراکسیس) است که درون هِشتاری (situation) تعریف شده رخ میدهد: روانکاونده + روانکاو + سخنی ترابردین (transferential) + مرگ. این هِشتار را نمیتوان بیرون از جلسه بازسازی کرد.
و اما آنچه چون یک بیننده فیلم به ذهن من میرسد :
جوکر در کودکی مادری روانپریش داشته که آزارش میداده است، و به خاطر زمین خوردن دچار یک مشکل مغزی میشود : خنده های عصبی.
با بزرگتر شدن، در پی یافتن پدری است که شاید بتواند «جایی» برای او در جهان بسازد. بیگمان این «جا» جایگاهی نمادین است. ولی پدری نمییابد و «پدر اجتماعی جایگزین» نیز او را رها میکند : دیگر پول داروها و مراقبت از او را نمیدهد. با پس کشیدن پدر جایگزین و نیافتن پدر واقعی که نقشی نمادین داشته باشد، روند فروپاشی روانی جوکر شدت میگیرد. جوکر تبدیل میشود به یک روانپریش مردمآزار (سایکوپات).
فیلم جوکر فیلمی است که سُهشهای (احساسات) بیننده را بشدت درگیر میکند، چرا که همه ما در روان خود بخشهایی داریم که توان همانندانگاری با جوکر را دارند : ناهمانندی با دیگران، خوارشمردگی، بیپناهی … شاید از این رو است که جوکر میتواند نماینده مردمی شود که در نبود ''پدری'' داتگزار (قانونگزار) و دادمند کینتوزانه بر دگرمنی توامندتر و پررفاهتر میشورند.
در نبود قانون، که رابطه انسانها را از رابطهی آینهایِ سه گانه (من +دگرمن + نره) به رابطهای چهارگانه دگرگون میکند (من + دگرمن + نره + قانون برآمده از سخن)، چیزی جز کینتوزی (Resentment) که ترکیبی از کین، آز، خشم، رشک و پرخاشگری نسبت به دگرمن است نمیماند، تا همه سامانهی بیسامان اجتماعی را برهم ریخته، فرو ریزد، و لبخند سرخفام ویرانگری را از لبهای دوخته شدهی خاموش برکشد.
✍️م. حنیفهزاده
https://t.me/Boreshgaah