دسـتـان تـو نـورِ مـن در مـیـانِ سـایـه هـا هـسـتـنـد.
دوری از وطن سخت است ، از قلبت دور نمیشوم مآبل. هنوز هم مست عطرِ تو هستم گویا تو ساقی باشی و من خواستار جام مِی. نقلقول های زیادی شنیدهایم همانند بیمار را جز دوا و دریا زده را جز خشکی درمانی نیست ؛ حال من میگویم برای عزیزکرده درمانی جز تو نیست مآبل. با چشمانت التماسم میکنی زیرا میدانی نقطهضعفم هستند.مهم نیست به کدام نقطه خیره شوم زیرا همیشه نگاهِ من تویی.
روزی که تورا ببوسم در دفترچه خاطراتم خواهم نوشت :« جانم به لبم رسید تا جانم به لبم رسید».
از دسـتِ مـن مـیروی از دسـتِ تـو مـیروم ، تـو زنـده مـیمـانـی مـنـم کـه مـیمـیـرم.
پرسیدی آیا به ترکِ من فکر کردهای؟ قسم به موجِ طره های ظریف گیسوانات حتی اندیشیدن درباره
ِ این باره مرا به جنون میرساند پس نپرس مآبل. اگر نباشی من هم برای همیشه خاموش خواهم شد.
عطرِ نعناع نوشتهام را فرا گرفته ، دوات بویِ نعناع میدهد.