⋮ 𝖬𝖾𝗍𝖺𝗇𝗈𝗂𝖺 ♡⁩


Kanal geosi va tili: ko‘rsatilmagan, ko‘rsatilmagan
Toifa: ko‘rsatilmagan


◞┈┈⋆┈┈⋆┈┈⊰✩⊱┈┈⋆┈┈⋆┈┈◟
-- ☆ دختری که متعلق به اسمون شب بود !
زاده دریا و دختر ماهتاب '
-
˖♡ [ 𝖧𝗂𝖽𝖾 𝖨𝗇 𝖳𝗁𝖾 𝖬𝗈𝗈𝗇𝗅𝗂𝗀𝗁𝗍,
𝖯𝗅𝖾𝖺𝗌𝖾 𝖸𝗈𝗎 𝖲𝗍𝖺𝗒 𝖠𝗅𝗂𝗏𝖾 ] ﹆ׂׂ ˖
◝┈┈⋆┈┈⋆┈┈⊰✩⊱┈┈⋆┈┈⋆┈┈◜

Связанные каналы

Kanal geosi va tili
ko‘rsatilmagan, ko‘rsatilmagan
Toifa
ko‘rsatilmagan
Statistika
Postlar filtri


-   📖  𝖡𝗅𝖺𝖼𝗄 𝖧𝗈𝗅𝖾 ⋆


-   📖  𝖣𝖾𝗌𝗂𝗋𝖾𝖾 ⋆
-   📜  𝖯𝖺𝗀𝖾: 976 ⋆


ولی ترکیب بنفش و سفید از کل زندگی من قشنگ تره !!


- 𝖨 𝖯𝗎𝗋𝗉𝗅𝖾 𝖸𝗈𝗎 🤍💜


⁰⁰ : ⁰⁰
انگیزه هاتون


دلیل و انگیزه‌هاتون ؛


شبتون بخیر ♡ .


-   📖  𝖣𝖾𝗌𝗂𝗋𝖾𝖾 ⋆
-   📜  𝖯𝖺𝗀𝖾: 975 ⋆


شبتون رو با این اهنگ صبح کنید ؛


حسی مانند چکاوکی گرفتار در بند شاخه‌ها را داشتم ؛ معلق میان زمین و هوا !
نه؛ انقدر پرشور که پرواز را یاد بگیرد و نه، انقدر بریده که بپرد ؛


و ما دیگر نخواهیم رقصید ، مگر در حصار اندوه


در طوفان روزگار، وقتی که زوزه باد شوق پرواز را از من گرفت؛ تو اشیانه‌ای ارام برای من باش !
و برای منِ از کوچ گریزان، امن‌ترین نقطه جهان باش تا هوس کوچ از سر این پرنده مهاجر بپرد ♡ .


_ هی پیرمرد فکر کنم معتاد شدم !
+ معتاد به چی ؟
_ به سمفونی صدات، به ای دی تی لیمویی، به گرمی دستات، به ارامش اغوشت، به وجودت پیرمرد ! من معتاد شدم به وجودت !
+ انقدر زبون نریز توله ..
_ برای تو زبون نریزم برای کی بریزم پیرمرد مو ابی من؟


شمام سندرم پروفایل بی‌قرار دارید ؟
الان دلم میخواد عکس چنل رو تغییر بدم باز :)


˖ ۫ ּ 𝖳𝗈 𝖫𝗈𝗏𝖾 𝖸𝗈𝗎 ♡ .


وقتی یادت میوفته که قرار فصل دوم انیمه موردعلاقه‌ات بیاد و با این فکر میری همه‌جا رو چک میکنی و با این جمله ' بزودی پس از اتمام قرار میگیرید ' رو به رو میشی !!
گند ترین ضد حال دنیاست :)


" کسایی که رویایی ندارن مشکلی نیست. مهم اینه که خوشحال زندگی کنین! "

- 𝖬𝗂𝗇 𝖸𝗎𝗇𝗀𝗂 🐈


یه روز مرگ از زندگی پرسید : ' چرا همه از من متنفرند و تو رو دوست دارند ؟
زندگی پاسخ داد : ' چون من یک دروغ قشنگم و تو، یک واقعیت دردناک !! '


در این خیابان‌های ساکت و متروک ، دست در دست تنهایی گذشته ام .
میان مردمان خلوت گزین و بی چشم انتظار، تو همراه بودن را بلد باش ؛ با کوله باری از خاطرات و حرف ها، سفر کنیم به ناکجاآباد ..!
به فراموشی بسپاریم اندوهی را که در ایستگاه قبل جا گذاشتیم؛


تو را چون ارزویی می‌بینم که شبانگاه را با یاد به دست اوردنش، صبح میکردم .
چون ارزویی اشنا، در تار و پود این روزگار غریب ؛ ارزویی که هر چه برای رسیدن به ان مشتاق میشدم ، همانقدر دورتر میشد ..
ارزویی که روزی ازادانه با قاصدک‌ها سپردمش به دستان باد خزان ؛ و زان با دیدن هر قاصدکی سر راهم ، ارزو کردم هرگز برای دیگری برآورده نشوی ..!

- اوژنی | ⵌ قهوه‌ات سرد شد؛

20 ta oxirgi post ko‘rsatilgan.

371

obunachilar
Kanal statistikasi