از لحاظ روحی نیاز دارم ساعت چار صبح، دقیقاً موقعی که شب قبل بارون اومده و بوی نم و خاک حس می شه، هوا خاکستری آبیه و هیچ کس بیرون نیست، صدای پرنده ها می آدو باد یواش خنک می زنه، خیابونا خیسن و همه چی وایب پاریسو می ده، هندزفریو کتابامو چندتا فیلم و لپتابو بردارم، باروبندیلمونو ببندیم، تو راه دوتا قهوه بخریم و قدم بزنیم، و بعدش بی خبر برای چند روزم که شده غیب شیم، چندوقت بریم یه جا برای خودمون بدون فکر به چیزی زندگی کنیم، ریکاوری شیم، زنده شیم، انرژیای بدو تخلیه کنیم. این تنها چیزیه که می تونه منو برای ادامه دادن شارژ و تأمین کنه. چیزی زیادی نیست که. هست؟