در من زنی است؛
که عادت کرده خودش آرامش به خودش هدیه دهد،
خودش دست لای گیس هایش کند و به صدای دلش که دستهای دیگری را طلب میکند گوش ندهد...
در من زنی است که تارهایش بلند و دستش از آرزوهایش کوتاه میشود،
زنی که عوضِ دوست داشته شدن
تنها گذاشته شد...
چه فرق است بین آرامشِ آغوشِ خودش و آرامشِ تنِ کسی،
بین دستهای بی جانش و انگشت های داغِ یکی،
بینِ کوتاهی قدش برای رسیدن به آرزوها و بلندی موهایش...
فرقش کوچک است؛
اندازه کسی که باید دوستش میداشت
و عوضش
تنهایش گذاشت...
#فاطمه_جوادی
@Daasttkhatt
که عادت کرده خودش آرامش به خودش هدیه دهد،
خودش دست لای گیس هایش کند و به صدای دلش که دستهای دیگری را طلب میکند گوش ندهد...
در من زنی است که تارهایش بلند و دستش از آرزوهایش کوتاه میشود،
زنی که عوضِ دوست داشته شدن
تنها گذاشته شد...
چه فرق است بین آرامشِ آغوشِ خودش و آرامشِ تنِ کسی،
بین دستهای بی جانش و انگشت های داغِ یکی،
بینِ کوتاهی قدش برای رسیدن به آرزوها و بلندی موهایش...
فرقش کوچک است؛
اندازه کسی که باید دوستش میداشت
و عوضش
تنهایش گذاشت...
#فاطمه_جوادی
@Daasttkhatt