صیننون! dan repost
اینبار دیگر ایستادم جلوی آیینه سخن گفتم با خویشتن:
ببین جان دلم!
دوستش داری درست
دوستت داشت و رفت!
بگذر از این ویرانی
اما
تا برگشتم
دلم گفت:صدای پای اوست نه؟!
چشمم منتظر نگاهی کرد!
نبود...
_سان آز
ببین جان دلم!
دوستش داری درست
دوستت داشت و رفت!
بگذر از این ویرانی
اما
تا برگشتم
دلم گفت:صدای پای اوست نه؟!
چشمم منتظر نگاهی کرد!
نبود...
_سان آز