بدی آدم ها را نمیفَهمَم
درک نکردنشان را
احمق بودَنِشان را
دروغ گفتَنِشان را
من استِفراغ میکنم و بالا می آورم کینه را
من تب میکنم و عَرَق میریزم حسادت را
من هار میشَوَم و مشت میزَنَم دیوار ِجُدایی را
دردی در قلب من است
دردی عمیق از جنس افسوس
افسوس خوب بودن آدم ها
افسوس صادق بودن دوستی ها
پاک بودن عشق ها
من گریه میکنم و دروغ را اشک میریزم
دروغِ دوست داشتن و در حال نداشتن.
اتاقی خالی
جسمی سرد
نوری شفاف و مَرموز،
من وَ گُم کردن خود در دیگران
این تنهایی من است یا دیگران؟
این عذاب، از وِجدان من است یا دیگران؟
دیوانه باید بود وَ
خود را به نَفَهمی باید زَد
تا بتوان حَذم کرد این پلشتی آدمیان را
و درحال،
هُشیار باید بود
تا بتوان نِگاه داشت ذاتِ پاک را
که زمان بسی تَحَوُل گرا
و انسان بسی تَحَوُل پذیر است
@DeLNAZamm