لرزش خوبی رو تو بدنش احساس می کرد بالا رفتن ضربان قلبش و حس خوبی که از آغوشش بهش منتقل میشد ..
جین با خماری ناشی از گرمای نفسای جیمین روی گردنش گفت:
اینجا چیکار می کنی ؟
لیا جونت نگران میشه!
جیمین بیشتر سرش توی گردنی جین فرو کرد و لباشو گذاشت روی شاهرگ گردنش و آروم بوسید :
فعلا که رفته با دوست قدیمیش رزالی خوش بگذرونه چون خیلی وقته ندیدتش!
منم از فرصت استفاده کردم و اومدم پیش تو!
جین خودش روبیشتر تو بغل جیمین فشرد که اونم محکم تر جینوبه خودش فشار میداد..
میدونس این کارش اشتباهه
اما دل مگه حرف حساب حالیش میشه؟
-برو پیشش الاناس که دنبالت بگرده جیمین شی
+ولی من الان دوس دارم پیش تو باشم!
-تو قراره به زودی نامزد خواهرم بشی مگه نه؟
+الان این مهم نیست.. اه اصلا نمی خوام!
-چی..چرا؟
+چون..چون من از تو خوشم میاد جین شی!
دارای صحنه های باز و اسمات 🤫💦
جوین شو تا از کنجکاوی نمردی 🤤😈👇