لزوم سکوت ، وقتی به غیرممکنِ وصفناپذیر میرسم ، میترساندم . مثل کودکی درست تا لب اقیانوس میدوم و پیش میروم و در عمقِ آن جوشوخروشِ من پایان مییابد . اقیانوس که در ذاتش نه حرکت دارد و نه جایی میرود ، تنها به جلو و عقب موج میزند ؛ سروصدا و کف پرتابکردنش تنها برای زمین است ، در خود اما ساکت و بیجنبوجوش است و کشتیها ، آرام و بیصدا ، بهنرمی بر آن میلغزند . چهطور باید منظورم را بیان کنم ؟!
" آندرییِف "
" آندرییِف "