این دختر همیشهى در انتظار.... من
بیتاب در هوای تو و بیقرار....من
در باتلاق قالی و سقف اتاق خود
غرقست این تنیدهى در خود دچار...من
دارد به حول محور تو تاب میخورد
در تیک تاک خستهى ساعت شمار...من
باروت بغض لعنتی و شعلهى غزل
حالا شبیه حالتی از انفجار... من
دیوارهای خانه هم آغوش میشوند
آوار من..شکسته ى تحت فشار... من
خوابید روی تخت..ولی خسته بود از
کابوسهای هر شب دنباله دار...من
دیگر بلند میشود و راه میرود
سمت شلوغ پنجره.. بیاختیار... من
از پنجره به رهگذران میکند نگاه
به آسمان..به کوچه..درخت چنار...من
تصمیم تازهای به سرش میزند..و بعد
از انزوای خانه به بیرون فرار...من
میرفت تا به تو برسد.. باز هم نشد
جا ماند ایستگاه بدون قطار...من
برگشت خانه... صبح دری را شکستهاند
مردهست دختری که به بالای دار... من
#مینا_عباسی
بیتاب در هوای تو و بیقرار....من
در باتلاق قالی و سقف اتاق خود
غرقست این تنیدهى در خود دچار...من
دارد به حول محور تو تاب میخورد
در تیک تاک خستهى ساعت شمار...من
باروت بغض لعنتی و شعلهى غزل
حالا شبیه حالتی از انفجار... من
دیوارهای خانه هم آغوش میشوند
آوار من..شکسته ى تحت فشار... من
خوابید روی تخت..ولی خسته بود از
کابوسهای هر شب دنباله دار...من
دیگر بلند میشود و راه میرود
سمت شلوغ پنجره.. بیاختیار... من
از پنجره به رهگذران میکند نگاه
به آسمان..به کوچه..درخت چنار...من
تصمیم تازهای به سرش میزند..و بعد
از انزوای خانه به بیرون فرار...من
میرفت تا به تو برسد.. باز هم نشد
جا ماند ایستگاه بدون قطار...من
برگشت خانه... صبح دری را شکستهاند
مردهست دختری که به بالای دار... من
#مینا_عباسی