شیشمین نامه:
ژنرال عزیزم!
امروز داشتم خاطراتمان را مرور میکردم.
یاد اولین باری که دیدمت افتادم،روزی ک کت بلند قهوه ای رنگت را تن کرده بودی و کلاه فرانسوی به سر داشتی .
آن روزی که پشت پیانوی خاک خورده ی مادام بنت نشستی و دستانت روی کلاویه های پیانو به رقص آمد...دست تو می رقصید و قلب من....
تو خندیدی و من محو خط خنده ات شدم، تو حرف زدی و من محو لهجه ی شیرین فرانسوی ات شدم و تو نگاه کردی و من محو چشمانت شدم . همان لحظه خودم را در حالی پیدا کردم که در سیاهی چشمانت زندانی شده بودم و نمی دانستم این زندان حکم ابد دارد و قرار است تا آخر عمر در حصار چشمانت جان بدهم و دم نزنم ولی من درد زندانی بودن را به جان خریدم چون زندان بانش تو بودی....
_اُژِوین؛ 9 جولای 2021
ژنرال عزیزم!
امروز داشتم خاطراتمان را مرور میکردم.
یاد اولین باری که دیدمت افتادم،روزی ک کت بلند قهوه ای رنگت را تن کرده بودی و کلاه فرانسوی به سر داشتی .
آن روزی که پشت پیانوی خاک خورده ی مادام بنت نشستی و دستانت روی کلاویه های پیانو به رقص آمد...دست تو می رقصید و قلب من....
تو خندیدی و من محو خط خنده ات شدم، تو حرف زدی و من محو لهجه ی شیرین فرانسوی ات شدم و تو نگاه کردی و من محو چشمانت شدم . همان لحظه خودم را در حالی پیدا کردم که در سیاهی چشمانت زندانی شده بودم و نمی دانستم این زندان حکم ابد دارد و قرار است تا آخر عمر در حصار چشمانت جان بدهم و دم نزنم ولی من درد زندانی بودن را به جان خریدم چون زندان بانش تو بودی....
_اُژِوین؛ 9 جولای 2021