آروم. باش تن خسته من، تموم شد!
همه چیز تموم شد!
تموم. شد همه دلتنگیها، همه بهونه ها،
من تمومش کردم!
سخت بود، به اندازه همه این چند سال سخت بود، درد داشت به اندازه همه گریه هام درد داشت
دست و پا میزد اما من بی رحم شدم، من دیگ بی رحم شده بودم!
اون اشتباه میکرد، احمق بود! تنها کسی که دوستش داشت من بودم، اما اون نمیدید، من بودم که به حرفاش گوش میدادم، فقط من بودم که دوستش بودم. اما اون نمیدید!
احمق بود، اشتباه میکرد،
درد میکشید خب! گناه داشت، نداشت؟
احمق بود، عاشق بود...
عاشق بود و. نمیدید اونچه که باید ببینه، نمیفهمید. اونچه رو که باید بفهمه، احمق بود، عاشق بود...
انتظار میکشید، دلتنگ بود... حق داشت...
حق داشت؟ که دلش تنگ بشه برای کسی که دوستش نداشت؟ پروانه شمعی بشه که با بیرحمی بالهاشو سوزوند؟ رویاهاشو دود کرد؟
درد داشت، دلتنگ بود، اما حق نداشت، احمق بود، عاشق بود...
من کشتمش، انداختمش دور، من قلبمو انداختم دور...
اون اشتباه میکرد...