Video oldindan ko‘rish uchun mavjud emas
Telegram'da ko‘rish
توی اون روز سرد زمستونی در حالی که دستاش از شدت سرما و استرس یخ زده بود
اون ها رو از کتش بیرون اورد و دست ته و با دستاش پر و گرمای وجود اون و به وجودش منتقل کرد
میخواست بگه ، میخواست خودشو راحت کنه میخواست برای یه بارم که شده زندگی کنه
دست مردش و روی قلبش گذاشت و سکوت کرد.
اینطور نبود که نخواد جمله ی "دوست دارم" رو به زبون بیاره نه، تنها حس میکرد این جمله برای بیان حس و حالش نسبت به مردش کمه .
انقدر کم که نمیدونست چه جمله ای رو برای بیان مجدد احساسی ک داشت به مرد بچینه
+ ت..ته باید یه چیزیو بت بگ...
_ هیش... نگو!
_ میترسم قلب
_ میترسم برای خودمون
_ میترسم برای پایانمون
_ میترسم یه وقت نباشی نشه ، بعد من میمیرم نعنا
اون ها رو از کتش بیرون اورد و دست ته و با دستاش پر و گرمای وجود اون و به وجودش منتقل کرد
میخواست بگه ، میخواست خودشو راحت کنه میخواست برای یه بارم که شده زندگی کنه
دست مردش و روی قلبش گذاشت و سکوت کرد.
اینطور نبود که نخواد جمله ی "دوست دارم" رو به زبون بیاره نه، تنها حس میکرد این جمله برای بیان حس و حالش نسبت به مردش کمه .
انقدر کم که نمیدونست چه جمله ای رو برای بیان مجدد احساسی ک داشت به مرد بچینه
+ ت..ته باید یه چیزیو بت بگ...
_ هیش... نگو!
_ میترسم قلب
_ میترسم برای خودمون
_ میترسم برای پایانمون
_ میترسم یه وقت نباشی نشه ، بعد من میمیرم نعنا