خواهرم ساعت هال رو یک ساعت کشیده جلو که مثلا ساعت یک شب ببینه ساعت دوئه و بگه وای چقدر دیر شد برم بخوابم.
حالا من اومدم تو هال و واقعا سه چهار دیقه داشتم فکر میکردم چقدر زود شد ده هیچکاریم نکردم امروز و اینا.
پس تصمیم گرفتم الان شروع کنم یکم به کار مفید تا یهو زود شب نشه برام.
حالا من اومدم تو هال و واقعا سه چهار دیقه داشتم فکر میکردم چقدر زود شد ده هیچکاریم نکردم امروز و اینا.
پس تصمیم گرفتم الان شروع کنم یکم به کار مفید تا یهو زود شب نشه برام.