حسرتِ نداشتنِ بعضی چیزا هیچوقت دست از روی خرخرت برنمیداره؛ مثل تیرِ زهرآلودی هر لحظه تو وجودت فرو میره و ناپدید میشه،دیگه نه میشه درمانش کرد نه میشه بیرون کشیدش.
حالا اگه این یچیز طبیعی باشه که عالم و آدم،حتی حیوانات دارنش اما تو نداری چی؟ میتونی غمِ تو این جمله رو حس کنی؟
وقتی هرجا چشم میچرخونی میبینیش...نه! نمیتونی دردشو تصور کنی چون حتی خودِ توهم داریش.
میگن وقتی هیچوقت طعمِ داشتن چیزی رو حس نکردی چطور میتونی دلتنگش بشی؟
من لحظه به لحظهیِ زندگیمو دلتنگ بودم...هر دقیقمو با حسرتِ نبودش زندگی کردم و با هر تصویر تداعی شده ازش تو ذهنم بغض کردم.
حتی یه احتمال از داشتنش هم قلبِ درد دیدهامو اروم میکرد اما...میدونم که هیچوقت نمیتونم طعمشو بچشم و اغراق نکردم اگر بگم تاآخرین لحظهی زندگیم در حسرت نبودنش میسوزم.
نازنین"
حالا اگه این یچیز طبیعی باشه که عالم و آدم،حتی حیوانات دارنش اما تو نداری چی؟ میتونی غمِ تو این جمله رو حس کنی؟
وقتی هرجا چشم میچرخونی میبینیش...نه! نمیتونی دردشو تصور کنی چون حتی خودِ توهم داریش.
میگن وقتی هیچوقت طعمِ داشتن چیزی رو حس نکردی چطور میتونی دلتنگش بشی؟
من لحظه به لحظهیِ زندگیمو دلتنگ بودم...هر دقیقمو با حسرتِ نبودش زندگی کردم و با هر تصویر تداعی شده ازش تو ذهنم بغض کردم.
حتی یه احتمال از داشتنش هم قلبِ درد دیدهامو اروم میکرد اما...میدونم که هیچوقت نمیتونم طعمشو بچشم و اغراق نکردم اگر بگم تاآخرین لحظهی زندگیم در حسرت نبودنش میسوزم.
نازنین"