داشت به صحبتای فرد گوش میکرد که تیزی جسمِ برنده و بعد گرمی خون رو صورتش حس کرد
جیغ گوش خراشی کشید و به بدنش تکون های شدیدی میداد تا بلکه خودش رو از اون قفس سفت و سختی که دورش بود نجات بده و رها بشه
سیلیای به صورتش خورد و از شتاب دست مرد احساس سوختگی شدید رو صورتشو میتونست به خوبی حس کنه
-ی..ینی چی که متولد شدم..ولم کن..با من چیکار داری من حتی تورو نمیشناسم
نفس های عمیقش با خس خس سینش بیرون میومد و هرلحظه امکان اینو میداد که ریهاش و قلبش از قفسه سینش بیرون بزنه
با کشیده شدن موهاش جیغ دیگه ای کشید و با دیدن صحنه روبروش حس کرد ضربان قلبش به صفر رسیده و دیگه نمیزنه
مادرش روی تخت ، پوشیده شده از خون افتاده بود و مابین پاهاش حفره ی بزرگی ایجاد شده بود و باعث میشد با دیدن اون صحنه بالا بیاره . تند چشم هاشو باز و بسته میکرد بلکه شاید این ها همش یه خواب باشه
+میبینی؟ تو از اینجا متولد شدی دختر کوچولو .
با دیدن دست مرد که سمت حفره ی بزرگ بین پاهای مادرش میره جیغ کشید و وحشیانه خودشو تکون میداد اما فایده ای نداشت و نمیدونست که فقط جسم و روح خودش به درد و بدبختی بیشتری نزدیک میشد .
جیغ گوش خراشی کشید و به بدنش تکون های شدیدی میداد تا بلکه خودش رو از اون قفس سفت و سختی که دورش بود نجات بده و رها بشه
سیلیای به صورتش خورد و از شتاب دست مرد احساس سوختگی شدید رو صورتشو میتونست به خوبی حس کنه
-ی..ینی چی که متولد شدم..ولم کن..با من چیکار داری من حتی تورو نمیشناسم
نفس های عمیقش با خس خس سینش بیرون میومد و هرلحظه امکان اینو میداد که ریهاش و قلبش از قفسه سینش بیرون بزنه
با کشیده شدن موهاش جیغ دیگه ای کشید و با دیدن صحنه روبروش حس کرد ضربان قلبش به صفر رسیده و دیگه نمیزنه
مادرش روی تخت ، پوشیده شده از خون افتاده بود و مابین پاهاش حفره ی بزرگی ایجاد شده بود و باعث میشد با دیدن اون صحنه بالا بیاره . تند چشم هاشو باز و بسته میکرد بلکه شاید این ها همش یه خواب باشه
+میبینی؟ تو از اینجا متولد شدی دختر کوچولو .
با دیدن دست مرد که سمت حفره ی بزرگ بین پاهای مادرش میره جیغ کشید و وحشیانه خودشو تکون میداد اما فایده ای نداشت و نمیدونست که فقط جسم و روح خودش به درد و بدبختی بیشتری نزدیک میشد .