🔹«انسان بیسایه»
از نظر آماری «انسان بیسایه» رایجترین نوع انسان است؛ کسی که تصور میکند «تنها همان چیزی است که خودش خوش دارد باشد؛ نه انسان بهاصطلاح مذهبی و نه کسی که لاف علمیبودن میزند استثنایی بر این قاعده به شمار نمیآیند». چنین انسانهایی «هیچ تصوری از بدی» ندارند و درنتیجه بههیچوجه احساس گناه نمیکنند. آنان از این «امتیاز» شبههناک و درواقع بیجا برخوردارند که «هیچگاه خود را از بابت فجایع اجتماعی و سیاسی «مقصر» نمیدانند». اینان از هیچ بابت مسئول نیستند و هرگز خطا نمیکنند؛ اینگونه نابینا بودن نسبت به اهریمنی که در درون هر انسان جا خوش کرده هم ابلهانه است و هم زیانبار: ابلهانه است چون تنها ابلهان میتوانند به وضع و حال طبیعت خویش بیاعتنا باشند؛ و زیانبار است چون «ما را از توانایی برخورد با بدیها محروم میسازد».
هرچند انسان نمیتواند منکر رویدادهای هولناکی شود که رخ داده و همچنان رخ میدهند ولی همواره اصرار دارد که «دیگران» مرتکب آنها شدهاند. درواقع او باید اقرار کند که چون همهی ما از نظر سرشت انسانی مانند یکدیگریم همگی در درون خودمان استعداد و تمایل انجام همان اعمالی را که دیگران مرتکب شدهاند داریم. گرچه ممکن است از نظر حقوقی بیگناه باشیم ولی در واقع بهدلیل سرشت انسانی خویش جنایتکارانی بالقوهایم.
«رفتار بزهکارانه خواه نسلها پیشتر رخ داده باشد یا امروز رخ دهد همچنان نشانهی آمادگی و گرایشی است که همواره و همه جا وجود دارد... هیچیک از ما از چنبرهی سایهی جمعیِ سیاه انسانیت بیرون نیست.»
بدینترتیب، «اقرار به وجود سایه» که برای انسان امروزی به معنی اقرار به وجود بدی در سرشت خویش است نهتنها یک مشکل فکری، بلکه معضلی اخلاقی است. و هرچند ممکن است صرفاً مسئلهای در ارتباط با رشد روانی شخصی به نظر رسد ولی درواقع و درعینحال مسئلهای اجتماعی است؛ همین که فرد به نقشی که ناخودآگاهش در جریانهای اجتماعی و سیاسی بازی میکند اقرار نماید نسبت به ساخت و سلامت روان خویش حتی بیش از پیش احساس مسئولیت خواهد کرد.
📗یونگ و سیاست: اندیشههای سیاسی و اجتماعی کارل گوستاو یونگ، ولودیمیر والتر اوداینیک/فون فرانتس/ماری لوییس، ترجمهی علیرضا طیب
📍در سنگر آزادی
@InTheStrongholdOfLiberty
از نظر آماری «انسان بیسایه» رایجترین نوع انسان است؛ کسی که تصور میکند «تنها همان چیزی است که خودش خوش دارد باشد؛ نه انسان بهاصطلاح مذهبی و نه کسی که لاف علمیبودن میزند استثنایی بر این قاعده به شمار نمیآیند». چنین انسانهایی «هیچ تصوری از بدی» ندارند و درنتیجه بههیچوجه احساس گناه نمیکنند. آنان از این «امتیاز» شبههناک و درواقع بیجا برخوردارند که «هیچگاه خود را از بابت فجایع اجتماعی و سیاسی «مقصر» نمیدانند». اینان از هیچ بابت مسئول نیستند و هرگز خطا نمیکنند؛ اینگونه نابینا بودن نسبت به اهریمنی که در درون هر انسان جا خوش کرده هم ابلهانه است و هم زیانبار: ابلهانه است چون تنها ابلهان میتوانند به وضع و حال طبیعت خویش بیاعتنا باشند؛ و زیانبار است چون «ما را از توانایی برخورد با بدیها محروم میسازد».
هرچند انسان نمیتواند منکر رویدادهای هولناکی شود که رخ داده و همچنان رخ میدهند ولی همواره اصرار دارد که «دیگران» مرتکب آنها شدهاند. درواقع او باید اقرار کند که چون همهی ما از نظر سرشت انسانی مانند یکدیگریم همگی در درون خودمان استعداد و تمایل انجام همان اعمالی را که دیگران مرتکب شدهاند داریم. گرچه ممکن است از نظر حقوقی بیگناه باشیم ولی در واقع بهدلیل سرشت انسانی خویش جنایتکارانی بالقوهایم.
«رفتار بزهکارانه خواه نسلها پیشتر رخ داده باشد یا امروز رخ دهد همچنان نشانهی آمادگی و گرایشی است که همواره و همه جا وجود دارد... هیچیک از ما از چنبرهی سایهی جمعیِ سیاه انسانیت بیرون نیست.»
بدینترتیب، «اقرار به وجود سایه» که برای انسان امروزی به معنی اقرار به وجود بدی در سرشت خویش است نهتنها یک مشکل فکری، بلکه معضلی اخلاقی است. و هرچند ممکن است صرفاً مسئلهای در ارتباط با رشد روانی شخصی به نظر رسد ولی درواقع و درعینحال مسئلهای اجتماعی است؛ همین که فرد به نقشی که ناخودآگاهش در جریانهای اجتماعی و سیاسی بازی میکند اقرار نماید نسبت به ساخت و سلامت روان خویش حتی بیش از پیش احساس مسئولیت خواهد کرد.
📗یونگ و سیاست: اندیشههای سیاسی و اجتماعی کارل گوستاو یونگ، ولودیمیر والتر اوداینیک/فون فرانتس/ماری لوییس، ترجمهی علیرضا طیب
📍در سنگر آزادی
@InTheStrongholdOfLiberty