روی خط گسل
خاطرات مهندس علیرضا سعیدی
قسمت شانزدهم
این قسمت
همکاری موج پیشرو و ارتش به قلم استوار یکم میثم مرادی
✅ شب دوم زلزله ساعت حول و حوش 2 شب بود و کنار پارک مسکن مهر الوند توماشین شخصیم نشسته بودم و به مردم و صحنه های که در طول روز اتفاق افتاده بود فکر میکردم و هر کاری میکردم خوابم نمی برد و در عین حال پس لرزه پشت پس لرزه میامد، یک دفعه ی پس لرزه ای تقریبا هفت یا هشت ثانیه ی با شدت اومد که من از ماشین پریدم بیرون مردم هم به هوای زلزله از چادر ها زده بودن بیرون، یهو دیدم یه نفر با صدای به قول ما کرمانشاهیا فارسی غلیظ(فارسی تهرانی) داشت با گوشی صحبت میکرد دیدم یکی از همکارام به اسم فرامرز قاسمی داشت باهاش گپ و گفت میکرد بعد مدتی کوتاه فرامرز اومد تو ماشین گفت میثم با مهندسی دوست شدم که گفته میخواد به مردم کمک کنه و گفته یکی باشه که بهش اعتماد کنم و مواد غذایی و پوشاک بیارم و تقسیم کنه، منم گفتم چرا خودش تقسیم نمیکنه؟ گفت وقت ندارن، این مهندس ها اومدن واسه آوار برداری از صبح هم دارن تو مسکن مهر یه کله آوار برداری میکنن، منم با اشتیاق گفتم باشه خداروشکر با توجه به نیاز مردم و کمبود امکانات در دلم گفتم، خدایا این آقا ازکجا اومد؟ از شادی تا صبح نخوابیدم، صبح که شد فرامرز اومد گفت میثم بیا بریم پیش مهندس داره دنبالت میگرده، منم راه افتادم سمت مهندس وقتی دیدمش، احوال پرسی گرمی کرد و بهم گفت من مهندس سعیدی هستم، دوستت گفته که شما میتونین اقلامی که بهتون بدم تقسیم کنین، درسته؟ من گفتم ما برای کمک اومدیم و هرکاری بتونیم میکنیم، مهندس هم شمارش را بهم داد و منم شمارمو دادم و ی شوخی در این مابین که شماره میدادیم کرد و همه بچه ها قهقه زدن و مهندس افسر دیر اومد و گفت مهندس سعیدی، سریع بریم سر آوار برداری همه دنبالت میگردن و خلاصه خداحافظی کردیم در این موقع منم با همکارام مصطفی الهیاری و ستوان امیر اسدی و چندنفر دیگه نشسته ایم و تقسیم کار کردیم منم بعنوان نماینده ارتش و تیپ281 سرپرستی گروه و با اجازه فرمانده محترم تیپ جناب دکتر حسین سبزی برعهده گرفتم و دم غروب همون روز بود که مهندس سعیدی زنگ زد و با اون لهجه خوشگلش گفت مرادی جان کجایی؟ منم آدرس و بهش دادم و تو شهر همدیگر را نزدیک محله فولادی که بیشترین تخریب را داشت ملاقات کردیم مهندس سعیدی بود و مهندس افسر دیر و چند نفر دیگه که من نمیشناختمشون و مهندس گفت پشت سر من راه بیفت بیا سمت کارگاه قرارگاه خاتم آنجا انبار ما است، منم با فرمانده گردان جناب سرهنگ زادمهر باقری که الحق و النصاف زحمت زیادی کشیده بودن هماهنگ کردم که ماشین در اختیارمان بزاره، سرهنگ باقری با فرمانده تیپ جناب سرهنگ سبزی هماهنگ کردن و ایشون هم به من گفتم برین و اقلام را بیاورید برای سمت کارخانه یخ، که تا روز دوم کمکی توزیع نشده بود و مردم نیاز خیلی زیادی به مواد غذایی داشتن منم به مهندس گفتم مهندس مواد غذایی میخواماااا گفت مرادی بیا کارت نباشه، خلاصه راه افتادیم و رفتم سمت کارگاه دیدم مهندس ی اتاق پر از مواد غذایی(کنسرو نان خرما تب معدنی و.... )کرده و گفت مردای تویوتا رو پر کن از هرچی که مورد نیازته مام هرچی نیاز بود بار تویوتا کردیم و به دکتر حسین سبزی فرمانده تیپ هماهنگ کردیم و رفتیم سمت کارخانه یخ که مردمی تقریبا کم دست داشت و خود فرمانده برای تقسیم مواد غذایی اومد باهامون منم بخاطر این حرکت فرمانده خیلی خوشحال شدم و با روحیه به تقسیم ادامه دادیم و تقریبا چند ساعت این تقسیم طول کشید چون باید نفر به نفر و چادر به چادر میگشتیم که حق کسی ضایع نشه چون بعضی از نفرات چادرها سالمند بودن و نمیتونستن بیان و تو صف وایسن
بعد آن شب، مهندس سعیدی چندین بار دیگر هم که مواد غذایی و پوشاک برای مردم زلزله زده آورد و ما هر بار برای تقسیم به کمک مهندس میرفتیم،خلاصه آشنایی منو مهندس که به ی دوستی گرم منجر شد از همین زلزله خانمان سوز شروع شد امیدوارم که در هرکجا و هر سمتی که هستند همیشه موفق و موید باشند
باز هم میگم لذتی که در کمک کردم به مردم دیدم در هیچ چیز دیگه ی ندیدم
به امید روزی که سرپل ذهاب باز هم به روزهای شاد و آباد برگرده با کمک هموطنان و همین مهندس سعیدی ها که واقعا زحمت کشیدن و از روز اول کنار مردم بودند
انشاله که خداوند اجر دنیوی و اخروی نصیبشان کنه.
وسلام
استوار یکم میثم مرادی از تیپ281 زرهی بیستون
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
با تشکر از جناب استوار یکم میثم مرادی از تیپ281 زرهی ارتش.
فرمانده تیپ281زرهی بیستون جناب دکترسرهنگ حسین سبزی
فرمانده گردان 290تانک جناب سرهنگ زادمهر باقری
فرمانده گروهان جناب مرتضی کریمی
که در روزهای نخست پس از زلزله به کمک ما آمدند تا بتوانیم کمکها را در بین مردم تقسیم کنیم
علیرضا سعیدی
https://t.me/Irandisaster
خاطرات مهندس علیرضا سعیدی
قسمت شانزدهم
این قسمت
همکاری موج پیشرو و ارتش به قلم استوار یکم میثم مرادی
✅ شب دوم زلزله ساعت حول و حوش 2 شب بود و کنار پارک مسکن مهر الوند توماشین شخصیم نشسته بودم و به مردم و صحنه های که در طول روز اتفاق افتاده بود فکر میکردم و هر کاری میکردم خوابم نمی برد و در عین حال پس لرزه پشت پس لرزه میامد، یک دفعه ی پس لرزه ای تقریبا هفت یا هشت ثانیه ی با شدت اومد که من از ماشین پریدم بیرون مردم هم به هوای زلزله از چادر ها زده بودن بیرون، یهو دیدم یه نفر با صدای به قول ما کرمانشاهیا فارسی غلیظ(فارسی تهرانی) داشت با گوشی صحبت میکرد دیدم یکی از همکارام به اسم فرامرز قاسمی داشت باهاش گپ و گفت میکرد بعد مدتی کوتاه فرامرز اومد تو ماشین گفت میثم با مهندسی دوست شدم که گفته میخواد به مردم کمک کنه و گفته یکی باشه که بهش اعتماد کنم و مواد غذایی و پوشاک بیارم و تقسیم کنه، منم گفتم چرا خودش تقسیم نمیکنه؟ گفت وقت ندارن، این مهندس ها اومدن واسه آوار برداری از صبح هم دارن تو مسکن مهر یه کله آوار برداری میکنن، منم با اشتیاق گفتم باشه خداروشکر با توجه به نیاز مردم و کمبود امکانات در دلم گفتم، خدایا این آقا ازکجا اومد؟ از شادی تا صبح نخوابیدم، صبح که شد فرامرز اومد گفت میثم بیا بریم پیش مهندس داره دنبالت میگرده، منم راه افتادم سمت مهندس وقتی دیدمش، احوال پرسی گرمی کرد و بهم گفت من مهندس سعیدی هستم، دوستت گفته که شما میتونین اقلامی که بهتون بدم تقسیم کنین، درسته؟ من گفتم ما برای کمک اومدیم و هرکاری بتونیم میکنیم، مهندس هم شمارش را بهم داد و منم شمارمو دادم و ی شوخی در این مابین که شماره میدادیم کرد و همه بچه ها قهقه زدن و مهندس افسر دیر اومد و گفت مهندس سعیدی، سریع بریم سر آوار برداری همه دنبالت میگردن و خلاصه خداحافظی کردیم در این موقع منم با همکارام مصطفی الهیاری و ستوان امیر اسدی و چندنفر دیگه نشسته ایم و تقسیم کار کردیم منم بعنوان نماینده ارتش و تیپ281 سرپرستی گروه و با اجازه فرمانده محترم تیپ جناب دکتر حسین سبزی برعهده گرفتم و دم غروب همون روز بود که مهندس سعیدی زنگ زد و با اون لهجه خوشگلش گفت مرادی جان کجایی؟ منم آدرس و بهش دادم و تو شهر همدیگر را نزدیک محله فولادی که بیشترین تخریب را داشت ملاقات کردیم مهندس سعیدی بود و مهندس افسر دیر و چند نفر دیگه که من نمیشناختمشون و مهندس گفت پشت سر من راه بیفت بیا سمت کارگاه قرارگاه خاتم آنجا انبار ما است، منم با فرمانده گردان جناب سرهنگ زادمهر باقری که الحق و النصاف زحمت زیادی کشیده بودن هماهنگ کردم که ماشین در اختیارمان بزاره، سرهنگ باقری با فرمانده تیپ جناب سرهنگ سبزی هماهنگ کردن و ایشون هم به من گفتم برین و اقلام را بیاورید برای سمت کارخانه یخ، که تا روز دوم کمکی توزیع نشده بود و مردم نیاز خیلی زیادی به مواد غذایی داشتن منم به مهندس گفتم مهندس مواد غذایی میخواماااا گفت مرادی بیا کارت نباشه، خلاصه راه افتادیم و رفتم سمت کارگاه دیدم مهندس ی اتاق پر از مواد غذایی(کنسرو نان خرما تب معدنی و.... )کرده و گفت مردای تویوتا رو پر کن از هرچی که مورد نیازته مام هرچی نیاز بود بار تویوتا کردیم و به دکتر حسین سبزی فرمانده تیپ هماهنگ کردیم و رفتیم سمت کارخانه یخ که مردمی تقریبا کم دست داشت و خود فرمانده برای تقسیم مواد غذایی اومد باهامون منم بخاطر این حرکت فرمانده خیلی خوشحال شدم و با روحیه به تقسیم ادامه دادیم و تقریبا چند ساعت این تقسیم طول کشید چون باید نفر به نفر و چادر به چادر میگشتیم که حق کسی ضایع نشه چون بعضی از نفرات چادرها سالمند بودن و نمیتونستن بیان و تو صف وایسن
بعد آن شب، مهندس سعیدی چندین بار دیگر هم که مواد غذایی و پوشاک برای مردم زلزله زده آورد و ما هر بار برای تقسیم به کمک مهندس میرفتیم،خلاصه آشنایی منو مهندس که به ی دوستی گرم منجر شد از همین زلزله خانمان سوز شروع شد امیدوارم که در هرکجا و هر سمتی که هستند همیشه موفق و موید باشند
باز هم میگم لذتی که در کمک کردم به مردم دیدم در هیچ چیز دیگه ی ندیدم
به امید روزی که سرپل ذهاب باز هم به روزهای شاد و آباد برگرده با کمک هموطنان و همین مهندس سعیدی ها که واقعا زحمت کشیدن و از روز اول کنار مردم بودند
انشاله که خداوند اجر دنیوی و اخروی نصیبشان کنه.
وسلام
استوار یکم میثم مرادی از تیپ281 زرهی بیستون
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
با تشکر از جناب استوار یکم میثم مرادی از تیپ281 زرهی ارتش.
فرمانده تیپ281زرهی بیستون جناب دکترسرهنگ حسین سبزی
فرمانده گردان 290تانک جناب سرهنگ زادمهر باقری
فرمانده گروهان جناب مرتضی کریمی
که در روزهای نخست پس از زلزله به کمک ما آمدند تا بتوانیم کمکها را در بین مردم تقسیم کنیم
علیرضا سعیدی
https://t.me/Irandisaster