باباجان من جنوبی هستم. خون به جگرم میشه هر لیوان آبی که میخورم. من بچه که بودم هم اونور ایران زندگی کردم: سیستان و بلوچستان. اونموقع اصلا اونجا آب شرب نبود تو لولهها. یهجاهایی تو شهر بود میرفتی آب شرب رو از اونجا تهیه میکردی تو دو تا بیست لیتری! مکافات! تازه ما همون آب شور مزخرف تو لولهها رو هم بعد از فوتبال مثل شراب بهشتی سر میکشیدیم. میدونم چه عذابیه. باز اونجا آتش نمیبارید. بچه بودیم. درد کمتر بود. حالا زور داره واقعاً. میبینم رفیقام کار و زندگیشون رو ول کردن تو گرمای پنجاه درجه میگردن دنبال آب آشامیدنی!
شما آبادان رفتی؟ خرمشهر بودی؟ مردمش رو دیدی؟ جون به لبشون رسیده که زدن بیرون! وگرنه اهل سر وصدا نیستن. به قدر کافی سر وصدا کردن قبلا. کو سر دیگه؟ کو صدا؟
بمیرم.
شما آبادان رفتی؟ خرمشهر بودی؟ مردمش رو دیدی؟ جون به لبشون رسیده که زدن بیرون! وگرنه اهل سر وصدا نیستن. به قدر کافی سر وصدا کردن قبلا. کو سر دیگه؟ کو صدا؟
بمیرم.