افسردگی شدید. خودبیمارپنداری شدید. با ضعف بدنی و درد از خواب بیدار شدم و به سبک هلنا بونهام کارتر گفتم فاک ایت! چون خوابشو دیده بودم و توی خواب هرچی میگفتم میگفت فاک ایت! دیدم ساعت پنج و نیمه، خم خم پا شدم دوش گرفتم و بعد خمخم رفتم تا آشپزخونه و یک کیلو سیبزمینی رو سرخ کردم و بعد نشستم جلوی تلویزیون که بازی رو ببینم و میبینم که ساعت هنوز پنج هم نشده! عه! یعنی چی؟ ساعت رو اشتباه خونده بودم و دو و نیم بوده حتما. انقدر داغونم که تحمل همین رو هم ندارم. از رو لج سیبزمینیها رو نمیخورم تا بازی شروع شه! سرد میشن؟ وای چه تراژدیای! به جهنم! به درک! فاک ایت بابا فاک ایت!