اروین یالوم روانشناس مشهور، در حوزه روانشناسی و رواندرمانی همیشه روی مفهوم مسئولیت تأکید زیادی میورزد. او معتقد است در تمام مراحل رواندرمانی باید از این مفهوم کمک گرفت. او معتقد است تا انسان به این واقعیت که مسئول مقدرات خویش است، واقف نشود نمیتواند زندگی غنی و ارضاکنندهای داشته باشد. در این دیدگاه ما مسئول عواطف، افکار، اعمال و بهطور کلی همهچیزمان هستیم. طبق این نظر، کسی ما را عصبانی نمیکند، به او اجازه میدهیم که ما را عصبانی کند.
یالوم همیشه به خوبی مفاهیم فلسفی را با روانشناسی ترکیب میکند. در مطلب زیر هم با وام گرفتن از تفکر سارتر، به زیبایی مسئولیت وجودی را تشریح میکند.
در همین لحظه که در حال نوشتنم، در گوشهی دیگری از جهان، انسانهای زیادی گرسنهاند. اگر سارتر بود میگفت من در برابر این گرسنگی مسئولم. البته من اعتراض میکردم: من نمیدانم آنجا چه خبر است و برای تغییر وضع اسفبار موجود، کار چندانی از دستم برنمیآید. ولی سارتر میگفت این منم که انتخاب کردهام بیخبر بمانم و بهجای اینکه خود را درگیر این وضع اسفبار کنم، در این لحظهی خاص فقط بنویسم. میتوانستم فراخوانی بدهم و اعانه جمع کنم یا از طریق ارتباطی که در اصحاب رسانه دارم، توجه همگان را به وضع موجود جلب کنم، ولی انتخاب کردهام که نادیده بگیرم. من در برابر آنچه میکنم و آنچه انتخاب میکنم نادیده بگیرم، مسئولم.
سارتر در اینجا مقصود اخلاقی ندارد: نمیگوید من باید رفتاری متفاوت داشته باشم، بلکه میگوید آنچه میکنم در حیطه مسئولیتم قرار دارد. بنیان گذاشتن خود و دنیای خود (به معنای مسئولیت در برابر آن) و نیز آگاهی از مسئولیت خویش، بصیرت عمیقاً ترسآوری است.
پیامدهای آن را در نظر بگیرید. هیچچیز در جهان اهمیت نمییابد مگر بهواسطه فضیلتی که آفرینندهاش برای آن قائل میشود. هیچ قانون، ارزش یا نظام اخلاقی وجود ندارد، هیچ مرجع بیرونی وجود ندارد، هیچ هدف برجستهای برای گیتی مشخص نشده است. از دید سارتر، فرد بهتنهایی آفریننده است. منظورش از جملهی «انسان موجودی است که خدا طرح و پروژه اوست» هم همین است. تجربه هستی با این دیدگاه سردرگمی میآورد. هیچچیز آنطور نیست که به نظر میآید. گویی زمین پر زیر پای انسان دهان باز میکند. درواقع، بیپایگی اصطلاح رایجی برای تجربه ذهنی آگاهی از مسئولیت است. بسیاری از فیلسوفان اگزیستانسیال، اضطراب بیپایگی را اضطراب بدوی نامیدهاند: بنیادیترین اضطراب، اضطرابی که حتی عمیقتر از اضطراب مرگ نفوذ میکند. درواقع بسیاری اضطراب مرگ را نمادی از اضطراب بیپایگی میدانند.
منبع:
کتاب: رواندرمانی اگزیستانسیال
@kahrobi
یالوم همیشه به خوبی مفاهیم فلسفی را با روانشناسی ترکیب میکند. در مطلب زیر هم با وام گرفتن از تفکر سارتر، به زیبایی مسئولیت وجودی را تشریح میکند.
در همین لحظه که در حال نوشتنم، در گوشهی دیگری از جهان، انسانهای زیادی گرسنهاند. اگر سارتر بود میگفت من در برابر این گرسنگی مسئولم. البته من اعتراض میکردم: من نمیدانم آنجا چه خبر است و برای تغییر وضع اسفبار موجود، کار چندانی از دستم برنمیآید. ولی سارتر میگفت این منم که انتخاب کردهام بیخبر بمانم و بهجای اینکه خود را درگیر این وضع اسفبار کنم، در این لحظهی خاص فقط بنویسم. میتوانستم فراخوانی بدهم و اعانه جمع کنم یا از طریق ارتباطی که در اصحاب رسانه دارم، توجه همگان را به وضع موجود جلب کنم، ولی انتخاب کردهام که نادیده بگیرم. من در برابر آنچه میکنم و آنچه انتخاب میکنم نادیده بگیرم، مسئولم.
سارتر در اینجا مقصود اخلاقی ندارد: نمیگوید من باید رفتاری متفاوت داشته باشم، بلکه میگوید آنچه میکنم در حیطه مسئولیتم قرار دارد. بنیان گذاشتن خود و دنیای خود (به معنای مسئولیت در برابر آن) و نیز آگاهی از مسئولیت خویش، بصیرت عمیقاً ترسآوری است.
پیامدهای آن را در نظر بگیرید. هیچچیز در جهان اهمیت نمییابد مگر بهواسطه فضیلتی که آفرینندهاش برای آن قائل میشود. هیچ قانون، ارزش یا نظام اخلاقی وجود ندارد، هیچ مرجع بیرونی وجود ندارد، هیچ هدف برجستهای برای گیتی مشخص نشده است. از دید سارتر، فرد بهتنهایی آفریننده است. منظورش از جملهی «انسان موجودی است که خدا طرح و پروژه اوست» هم همین است. تجربه هستی با این دیدگاه سردرگمی میآورد. هیچچیز آنطور نیست که به نظر میآید. گویی زمین پر زیر پای انسان دهان باز میکند. درواقع، بیپایگی اصطلاح رایجی برای تجربه ذهنی آگاهی از مسئولیت است. بسیاری از فیلسوفان اگزیستانسیال، اضطراب بیپایگی را اضطراب بدوی نامیدهاند: بنیادیترین اضطراب، اضطرابی که حتی عمیقتر از اضطراب مرگ نفوذ میکند. درواقع بسیاری اضطراب مرگ را نمادی از اضطراب بیپایگی میدانند.
منبع:
کتاب: رواندرمانی اگزیستانسیال
@kahrobi