لمس دست های طُ💕
پارت پنجم :
با وارد شدنم به جلسه همه نگاه ها به سمتم کشیده شد
بعضی ها با تمسخر نگاه میکردن کار هر روزشان بود
در دلش گفت هیچ کسی نمیداند که او برای قبول شدن چه شب بیداری هایی که نکشیده بود
انها سهمیه بنیاد شهید را قبول نکرده بودند
ولی چه میشود کرد عقل مردم در چشمهایشان بود
با اقتدار قدم برداشت و سر جایش نشست
بعد از کلی شماتت از طرف استاد ک باز دیر کرده است جزوه هایش را بر روی میز می گذارد بالاخره بعد از کلی حرف زدن و درس دادن استاد کلاس به اتمام رسید و یک روز خسته کننده دیگر هم به پایان رسید
کاشکی یک اتفاق ان را از این روزمرگی تکراری اش در می اورد
امروز هوا خوب بود در پارکی در همان نزدیکی نشست
به بچهای در حال بازی نگاه میکرد
یک دختر بچه بور که خیلی شاد به این طرف و ان طرف میدوید
ولی ناگهان پایش به سنگی گیر کرد
ایستادم تا کمکش کنم ولی پدرش زودتر از من می رسد به سمت او رفت او را بوسید و دستش را برای بلند کردن گرفت
یاد کودکی خودم می افتم تا وقتی به یاد دارد وقتی زمین میخورد کسی نبود که نازش را بخرد و دست اورا بگیرد دست گیری نبود که اورا حمایت کند سعی کرد این چیز های منفی را از ذهنش بیرون کند پدرش را دوست داشت ولی عقده هایی هم بود که نه دیگر پدری بود نه ان کودکی ضعیف...
@Lamse_dasthayeTo💕
پارت پنجم :
با وارد شدنم به جلسه همه نگاه ها به سمتم کشیده شد
بعضی ها با تمسخر نگاه میکردن کار هر روزشان بود
در دلش گفت هیچ کسی نمیداند که او برای قبول شدن چه شب بیداری هایی که نکشیده بود
انها سهمیه بنیاد شهید را قبول نکرده بودند
ولی چه میشود کرد عقل مردم در چشمهایشان بود
با اقتدار قدم برداشت و سر جایش نشست
بعد از کلی شماتت از طرف استاد ک باز دیر کرده است جزوه هایش را بر روی میز می گذارد بالاخره بعد از کلی حرف زدن و درس دادن استاد کلاس به اتمام رسید و یک روز خسته کننده دیگر هم به پایان رسید
کاشکی یک اتفاق ان را از این روزمرگی تکراری اش در می اورد
امروز هوا خوب بود در پارکی در همان نزدیکی نشست
به بچهای در حال بازی نگاه میکرد
یک دختر بچه بور که خیلی شاد به این طرف و ان طرف میدوید
ولی ناگهان پایش به سنگی گیر کرد
ایستادم تا کمکش کنم ولی پدرش زودتر از من می رسد به سمت او رفت او را بوسید و دستش را برای بلند کردن گرفت
یاد کودکی خودم می افتم تا وقتی به یاد دارد وقتی زمین میخورد کسی نبود که نازش را بخرد و دست اورا بگیرد دست گیری نبود که اورا حمایت کند سعی کرد این چیز های منفی را از ذهنش بیرون کند پدرش را دوست داشت ولی عقده هایی هم بود که نه دیگر پدری بود نه ان کودکی ضعیف...
@Lamse_dasthayeTo💕