سلام من کوکاکوآلا هستم و اینجا استودیوی منه! ما برگشتیم با یک #مصاحبه_علی دیگه و مهمان امروز برنامه ی ما ویلیام جیمز موریارتی وطن فروش....چیز نه میهن پرست
ویلیام: من کجا وطن فروشی کردم؟ من داشتم جرم و جنایت رو از لندن برمیداشتم
کاکو: مردم یک کشور جزئی از اون کشورن
ویلیام: باشه اعتراف میکنم ...من فقط دو سه بار آدم فروشی کردم...
کاکو: من فکر میکردم فقط اشراف زاده هارو میکشتی نگو آدم فروش هم بودی
ویلیام: خب بعد کشتنشون میفروختم
کاکو: فروش اعضای بدن؟
ویلیام: به کسی نگو...
کاکو: چشم خودتم فروختی؟
ویلیام: همه دارن به چشم من دقت میکنن ولی کسی نگفت چرا دیگه نمیشنوی
کاکو: شت....چی؟ نمیشنوی؟
ویلیام: بعد اینکه شرلوک برام ویالون زد دیگه نشنیدم
کاکو: .... چرا پریدی؟ نترسیدی بلایی سرت بیاد؟ مثل همین الان؟
ویلیام: من قرار نبود آسیبی ببینم...اگه شرلوک باهام نمیپرید الان سالم بودم
کاکو: واو، قضیه رو برام تعریف کن
ویلیام: خب وقتی شرلوک باهام پرید داشتم محاسبه میکردیم که چطوری میخوایم در حال سقوط یه لحظه عاشقانه بسازیم که دیدن شرلوک با آرنج داره میاد...از اون به بعد فقط یکی از آرنج هاش رو دیدم فکر کنم اونم آرنجش رو از دست داد
کاکو: یعنی اگه الان جنایت کنی میبرنت زندان استثنایی ها؟
ویلیام: نمیدونم، ولی مطمعنم تو یه مصاحبه دیگه بکنی میبرنت تیمارستان
کاکو:اشتباه نکن، ارتش وارد عمل میشه
ویلیام: با حیاط اسکاتلند دستت تو یه کاسست؟
کاکو: با صغرا ۰۹۱۲ دستم تو یه دیگه...رابطت با برادرت چطوره؟
ویلیام: من و شرلوک خیلی هم رو دوست داریم و...
کاکو: گفتم برادر...چه ربطی به شرلوک داره؟
ویلیام: خب مکث نکن...لوییس؟ برادری و برابری
کاکو در حالی که چراغ میندازه تو چشم ویلیام: راست میگی؟ ( در حال بازپرسی)
ویلیام: نکن چشم هام درد میگیره
کاکو: منظورت از چشم هات چیه؟
ویلیام:
کاکو:
ویلیام: میخوام بهت اولین قربانیم که اشراف زاده نبود نشون بدم