- Karube pov : اون زن حق نداره که زنده بمونه. اون برای زنده موندن خودش خیلی ها رو کشت، بین ما اون تنها کسی که باید بمیره .
برای همین رفتم دنبالش ، سریع بود و همینطور بی سرو صدا .
عصبانیتم هر لحظه بیشتر میشد و این کاملا از بالاتر رفتن مرحله ای فریاد هام مشخص بود .
چاقوی توی دستم رو بیشتر بین انگشت هام فشار دادم ، پیداش کردم :( بهم نگاه کن ، گفتم بهم نگاه کن ) روی زمین سینه خیز میرفت یکی از دست هاش رو محکم گرفتم و به سمت خودم برشگردوندم :( گفتم بهم نگاه کن عوضی) چاقو رو بالا اوردم از ترس اینکه دستش رو قطع کنم بهم نگاه کرد .
حالا ، حالا من گرگم برگشتم اما ، پاهام رو محکم گرفته بود نمیزاشت تکون بخورم .
_:( کاروب)
آریسو؟
لعنتی، نباید برمیگشتم ، نباید نگاهش میکردم .
اون گرگ و سریع تر از اون چیزی که فکر میکردم فرار کرد .
به زور خودم رو از دست اون زن نجات دادم :( آریسو، کجایی؟) دوباره فریاد زدن هام شروع شده بود :( آریسو بیا بیرون ، از اولش دروغ گفتی )
-:( متاسفم )
+:( بهمون دروغ گفتی ، از اولم میخواستی زنده بمونی )
-:( متاسفم )
+:( معذرت خواهی چه فایده داره ، تو همیشه یه بازنده بودی ، بیا بیرون و بزار من گرگ بشم )
پا هام به چیزی برخورد کردن , لعنتی، افتادنم وضع درد پهلوم رو بدتر کرد .
حلقه رو که از جیبیم بیرون افتاده بود رو توی دستام گرفتم من داشتم چی میگفتم ؟
اون هم به کسی که سال ها باهاش دوست بودم ، تموم اون خاطرات به ذهنم هجوم آوردن .
آریسو ، چوتا و من هر سه ما شاید بازنده بودیم ولی در کنار هم خوشحال بودیم ، من دارم چیکار میکنم ؟
حالا مغزم همه چیز رو بیاد آورده ، چرا انقدر خودخواهانه رفتار کردم .
درسته کسی که باید زنده بمونه اون نه من !
-:(کاروب ، چوتا شماها کجایین؟ چرا یهو ساکت شدین ؟ کجایین ؟ باید زنده بمونید ، جوابمو بدین)
+:(ساکت شو ،خیلی پر سرو صدایی )
-:( کاروب ، کاروب دارم میام ،پیدات کردم )
روی زمین دراز میکشم و پشت سکو قایم میشم :( بچه ها وقت هایی که با شما بودم باعث میشدین که تموم مشکلاتم رو فراموش کنم ، ممنونم )
و صدای ثانیه شمار معکوس و تاریکی مطلقی که ناگهان در اون سقوط کردم.
- Alice in the borderland #film #spoil #charecter
@Light_blue_things