𓂃𝑃𝑎𝑝𝑖𝑙𝑙𝑜𝑛
دژاوو!آشناپنداری؟!هرچیز که میخواهید اسمش را بگذارید...
برای من دژاوو همان
چشمان غریبی بودند که هیچگاه از نزدیک ندیدم...
همان
لبخندی بود که مهمان خانهی صاحب قلبم شد ؛ اما ازآن من نشد...
همان
دستانی که هیچگاه لطافتش را میان انگشتان پینه بسته ام حس نکردم...
همان
آوایی که هیچگاه کنار گوشهایم زمزمه نشد....
و همان محبتی که هیچگاه نصیبم نشد...
دژاوو؛برای من ،
او بود ؛ همان که زندگی اش میکردم ، در خواب و خیال...
همانکه که در خیالاتم از دور برایم دست تکان میداد و لبخند میزد...
همان که با قلب خسته ام آشناتر از هر آشنایی بود...
همان کس که هیچگاه این دو دیده ، نگاه گیرایَش را شکار نکرد...
همان دور ترین نزدیک من.... . . . . . . .
↳𝐿𝑖𝑙؛𝑀𝑜𝑜𝑛