امشب دوباره انجامش دادم؛
در اتاق رو باز کردم و با برخورد تمام خاطرات توی ذهن و قلبم مواجه شدم
از خیسیِ چشمام که حاصل اشنایی باهاش بود گذشتم و سمتش رفتم
و برای بار هزارم لب های خشکه بدن سرد و بی جونش که روی تخت بود رو بوسیدم.
در اتاق رو باز کردم و با برخورد تمام خاطرات توی ذهن و قلبم مواجه شدم
از خیسیِ چشمام که حاصل اشنایی باهاش بود گذشتم و سمتش رفتم
و برای بار هزارم لب های خشکه بدن سرد و بی جونش که روی تخت بود رو بوسیدم.