جواب چالش های مودی گرل


Kanal geosi va tili: ko‘rsatilmagan, ko‘rsatilmagan
Toifa: ko‘rsatilmagan


@LittleMoodyGirl
چنلم

Связанные каналы

Kanal geosi va tili
ko‘rsatilmagan, ko‘rsatilmagan
Toifa
ko‘rsatilmagan
Statistika
Postlar filtri


از زبون:
https://t.me/shpshp77

چند ماهی بود باهمدیگه اشنا شده بودن و کراش ریزی روش داشت..
اولش بخاطر کتاب باهم اشنا شده بودن و کم کم باهم دوست شدن..
چتاشون بیشتر شده بود و احساسات بیشتر بینشون شکل گرفته بود..
امشب تولدش بود و میخواست همزمان به دوست و کراشش پیشنهاد بده..
پس چندین بار متنی که براش نوشته بودو چک کرد و بلخره سندش کرد..
چندین دقیقه رو با استرس گذروند و منتظر موند تا انلاین شدنش رو ببینه و بعد نتشو خاموش کنه..
بعد از چندین ساعت بلخره اینترنت گوشیشو روشن کرد و وارد صفحه چتشون شد..
بعد از چندین دقیقه لبخند تلخی زد و با فرستادن یه قلب مشکی گوشیشو خاموش کرد...
و اون جواب جیزی نبود جز:
_متاسفم که اینو بهت میگم اما من تورو فقط به چشم یه دوست میبینم و باید بهت بگم که خودم یه نفرو دوست دارم و قراره بهش پیشنهاد بدم.. امیدوارم ناراحت نشی اما فکر نمیکنم به عنوان کاپل برای همدیگه مناسب باشیم..
من میخوام دوستیمونو ادامه بدیم.. اگه تو میخوای..


https://t.me/JustDiedAlone
https://t.me/shpshp77


از زبون:
https://t.me/MyDearQuerencia

پرنسس بعد از خوردن صبحانه توی اتاقش برگشته بود و بعد از پوشیدن لباسای بالَش، مشغول رقصیدن بود..
امروز جلسه ی آخر کلاسش بود و اون از این ماجرا اصلا خوشحال نبود
قبل از اینکه بخواد توی کلاس شرکت کنه اصلا از تصمیم پادشاه و ملکه و اصرارشون برای رفتن یه کلاس باله راضی نبود و هرکاری برای منصرف کردنشون انجام داد اما موفق نشد..
اما از زمانی که پاشو توی سالن رقص گذاشته بود بقیه ی جلسات رو با علاقه و اشتیاق خاصی شرکت میکرد و تنها دلیل این اشتیاق، مربی باله ی کلاسشون بود..
تمریناتشو کامل انجام میداد تا همیشه شاگرد مورد علاقه ی مربیش باشه و همیشه هم همینطور بود ولی اون که از علاقه ی مربیش نسبته به خودش خبر نداشت، تصمیم گرفته بود امروز هرجوری که شده اونو جذب خودش کنه تا بتونه شانسی برای قرار گذاشتن باهاش پیدا کنه..
اونطرف قصر، مربی باله ای توی اتاقش نشسته بود و به این فکر میکرد که امروز به هر شکلی که شده، علاقشو نسبت به پرنسس بازگو میکنه و ازش فرصتی برای ثابت کردن علاقش به اون میخواد و بهونه ی اون برای این فرصت، مسابقات رقصی بود که بین پرنسی های کشور های مختلف انجام میشد..
پس بلند شد و خودشو برای جلسه ی آخر کلاسش آمادت کرد

https://t.me/andakyrosmarghe
https://t.me/MyDearQuerencia




خب بچه ها اون لینکی که دادم برای این بود که وار اینجا بشین
و میتونین لینک خودتونو پیدا کنین و بخونیدش😊♥️


از زبون:
https://t.me/littelferferi

پشت تنها میز توی سالن شسته بود و پرونده هارو بررسی میکرد..
همه ی اونارو تک تک توی سیستم وارد میکرد و از درست بودنشون مطمعن میشد..
امروز رئیسش کارای زیادیو بهش سپرده بود و انقدر زیاد بودن که نمیدونست به کدوم رسیدگی کنه..
از صبح تا قبل از ناهار کار ۱۳ تا پرونده رو تموم کرده بود و هنوز نصف پرونده ها مونده بود..
با کلافگی سرشو روی پرونده های روز میز گذاشت و زیر لب غرغر کرد..
_اههه لعنتی خسته شدم.. آخه چقدر باید بریزه سرِ من
با صدای زنگ خوردن تلفن کنارش، بدون اینکه سرشو بلند کنه و به شماره نگاه کنه گوشیو برداشت و به گوشش چسبوند..
با صدای خسته و کلافه شروع به حرف زدن کرد..
_بـــــــله؟ بفرمایید
+فکر نمیکنی این لحن مناسبی برای حرف زدن با رییست نیست؟
با شنیدن صدای رییسش سرشو بلند کرد و صاف نشست..
صداشو صاف کرد و با لحن ملایم تری حرف زد..
_بــ.. بله رییس..
+ تا ده دقیقه ی دیگه با ۱۵ تا پرونده ی کامل روی میزم منتظرتم
بعد از قط کردن گوشی بدون تلف کردن وقت بلند شد و ۱۳ تا پرونده رو روی هم گذاشت و بعد از بیرون رفتن از اتاق وارد آسانسور شد و دکمه ی طبقه ی آخرو زد..
با یه دست پرونده هارو گرفت و با یه دست دیگه موهاشو درست کرد..
بعد از ایستادن آسانسور به سرعت پیاده شد و بعد از انداختن نگاه دیگه ای به لباساش، دو تقه به در زد و بعد از گرفتن تایید اروم وارد اتاق شد..
با دیدن اینکه رئیسش بهش خیره شده لبخندشو کنترل کرد و اخمی روی صورتش نشوند.. سمت میزش رفت و پرونده هارو روی میز گذاشت..
+بیا اینجا عزیزم
سرشو بالا اورد و به دستای باز رئیسش نگاه کرد.. چشم غره ای بهش رفت و ازش فاصله گرفت..
_شب توی خونت منتظرتم.. اگه تونستی از دلم دربیاری شب اجازه داری بمونی
پشتشو کرد و بلخره لبخند ذوق زدشو روی لبش نشوند..
قلبش از الان با تصور شب و سوپرایزی که قرار بود داشته باشه بی قراری میکرد..
از اتاق بیرون رفت و نفهمید رئیسش با یه لبخند عمیق به رفتنش خیره شده..
+باشه جوجه فرفریه من..میتونی فعلا قهر باشی.. اما شب بهت نشون میدم که نمیتونی ازم دور بمونی


https://t.me/littelferferi
https://t.me/mee_0_mn




از زبون:
https://t.me/selenophileii

طبق عادت همیشگی و فقط کمی دیرتر از ساعت همیشگی وارد کتابخونه شد
یک هفته بود که ازش خبری نداشت و هر روز به امید دیدنش میرفت همون مکان همیشگی
امروز بخاطر خونه نبودن مادرش و نبودن کسی که مواظب گربه کوچولوش باشه دیرتر راه افتاده بود سمت کتابخونه و با نا امیدی که یک هفته ولش نمیکرد وارد کتابخونه شد و بعد از تایید کردن کارت عضویتش روی میز همیشگی نشست و بیحوصله دستشو زیر چونش گذاشت..
بعد از چند دقیقه که بی هدف به ادمای رو به روش نگاه میکرد، نشستن دستی روی شونشو احساس کرد و کمی از جا پرید...
صدای خنده ی آشنایی باعث اروم شدنش شد و ناخداگاه لبخندی روی لبش نشوند..
اروم برگشت و با همون لبخند زیبای روی لبش بلند شد..
_هی.. ترسیدم.. متاسفم متوجه حضورت نشدم
دختر رو به روش موهاشو بهم ریخت و با لحن سرحال همیشگیش شروع به حرف زدن کرد..
+فکر نمیکردم انقدر بترسی عزیزم.. فقط میخواستم بهت اطلاع بدم بلخره اون نوشته های قشنگت کار خودشو کرد.. امشب ساعت نه توی رستورانی که برات لوکیشنشو میفرستم منتظرتم
و بعد از زدن چشمک کوچیکی ازش دور شد..

https://t.me/tanineghazal
https://t.me/selenophileii


از زبون:
https://t.me/hero_and_villain_Duet

با چشمای اشکی به فرد رو به روش زل زده بود..
هضم کردن حرفایی که چند دیقه پیش شنیده بود به شدت سخت بود و نمیدونست چطوری باید به حرفا ریکشن نشون بده
خودشو سمت جلو کشید و با دستای لرزون دستای کشیده ی رو به روشو توی دستاش گرفت..
دست هایی که تا چند وقت پیش برای نوازش کردن مهمون موهاش بود و الان دستاشو پس میزد
_چـ.. چیزی شده؟ من کاری انجام دادم که ناراحت شدی؟
اشکاش ناخداگاه پایین میریخت و هر لحظه توی دلش آرزو میکرد که همه ی اینا فقط یه شوخی باشه..
نگاهش به میز دوخته شده بود و توان سر بلند کردن نداشت..
با تکون خوردن میز و صدای عقب رفتن صندلی نگاهشو بالا اورد و با مردمکای لرزون به مهم ترین فرد زندگیش نگاه کرد..
اما اون با بی خیالی سرشو تکون داد و بعد از برداشتن گوشیش از روی میز و قبل از رفتنش، آخرین جمله رو بهش گفت:
بهت گفتم که.. با یکی دیگه اشنا شدم و ازش خوشم میاد.. متاسفم.. ولی باید تمومش کنیم

https://t.me/hero_and_villain_Duet
https://t.me/sinishere

8 ta oxirgi post ko‘rsatilgan.

6

obunachilar
Kanal statistikasi