سی و دو مرتبه پس از عصر آن روز خورشید از اقیانوس طلوع و دوباره غروب کرد. کشتی از دلوس برگشت و در بندر با بادبان هایی که از روی غم فروافتاده بود لنگر انداخت، انگار از کار مردم شهر شرمنده بود. ماه در شب نمیدرخشید، دریا زیر مه غلیظی متلاطم بود و روی تپه ها چراغهایی در تاریکی میدرخشیدند، این تاریکی شبیه چشمان مردان پر از حس گناه شده بود. سقراط سرسخت به وجدان مردم آتن نیز رحم نکرده بود.
❥•𝐷𝑟𝑒𝑎𝑚 𝑜𝑓 𝑔ℎ𝑜𝑠𝑡𝑠, 𝑁𝑖𝑐ℎ𝑜𝑙𝑎𝑠 𝐸. 𝐷𝑖𝐶𝑎𝑟𝑖𝑜
❥•𝐷𝑟𝑒𝑎𝑚 𝑜𝑓 𝑔ℎ𝑜𝑠𝑡𝑠, 𝑁𝑖𝑐ℎ𝑜𝑙𝑎𝑠 𝐸. 𝐷𝑖𝐶𝑎𝑟𝑖𝑜