💥 #تنهایی؟؟☝️🏼️ #نه_الله_با_من_است...
#قسمت_سوم
✍🏼رفتم خونه و مهناز زنگ زد گفت روژین عزیزم چرا اینطوری کردی گفتم توروبه مقدساتت قسم بهم راستشو بگو که واسه نظافت نرفته بودی ساختمان موسیقی؟؟؟
🌸🍃اونم گفت نه به ذات پاک پرودگارم (همیشه این کلمه رو خیلی شیرین میگفت) آخر صحبت هامون گفتم قرآن داری منظورم همون صوت هاست خیلی بهش احتیاج دارم الان میام بهم بده...
اونم از تعجب شاخ در اورده بود که یه دختر بی_دین صدای قران میخواد چیکار اما میدونستم که دیگه موسیقی نمیتونه آرامم کنه تنها دوای_دلم شده بود صوت ارام قران شب وروز سوره ی ملک میگرفتم تا اینکه وقتی میگرفتم حفظ کرده بودم....
✅یه روز که باهام که داشتم حرف میزدیم مهناز همون صوت قشنگ همیشگی رو گرفت منم همش باهاش تکرار میکردم از بس حواسم به قران بود یادم رفته بود که پیش مهنازم وقتی بهش نگاه کردم اشکای قشنگش داشت میریخت بهم گفت ادمای که تو زمان جاهلیت خیلی بد بودن خیلی خوبن تو دین...
➖هیچ وقت یادم نمیره جمله ای ساده ای بود اما ته قلبم نشست منم بخاطر عقاید غلط خودم گفتم هیچ وقت هیچ وقت من مسلمان نخواهم شد امکان پذیر نیست اونم فقط با سکوت جوابم داد این سکوتش خیلی برام دردناک بود همیشه جوابش سکوت ولی خیلی دردآور.... تا شب همین جمله تو ذهنم میچرخید و تو فکر بودم نکنه که مهناز از جواب من ناراحت شده شاید اون منظورش من نبودم بهش اس دادم عذرخواهی کردم و گفتم فکر مسلمان شدن منو از ذهنش بیرون کنه گفت من کی گفتم تو مسلمان شو ولی میخوام بدونم منظور از امکان پذیر نبودن مسلمان شدن تو چیه...
🌹ترست از چیه روژین ده دقیقه بود پیام بدست رسیده بود اما جوابی نداشتم ایا خودم نمیخوام ایا از ترس مادرم یا ترس جدایی با خواهرم یا چه چیزی دیگه فقط گفتم من اینجوری راحتم همین شب خوش....
یه روز که از مدرسه می اومدم منهاز رو دیدم اومده بود خونه باباش چشاش قرمز شده بود بهم که نزدیک شد گفتم مهناز گفت ولم کن روژین از هرچی ادم بی دین دنیاست منتفرم من نمیدونم چرا ازش ناراحت نشدم کیفمو دادم سوژین دنبالش کردم محل زندگیمون رو به روش یه پارک بود خواهش کردم مهناز بیا اینجا فقط تا اروم میشی کنارت میشینم قبول کرد منم دیدم خیلی ناراحته خواستم باهاش شوخی کنم گفتم من تورو مثل سوژین دوست داشتم فکر میکردم منم مثل خواهرتم اونم همون نگاهای سنگین شو بهم کرد اما اینبار سکوت نکرد حرف زد ....
🌸🍃گفت تو رو هیچ وقت خواهر خودم ندونستم دختر کافر نمیشه خواهر من نمیشه دوست من و دوستش داشته باشم اگه تا حالا باهات حرف زدم فقط و فقط بخاطر رضای پرودگارم بوده من بخاطر چی الان شدم نظافتچی بخاطر ترس از خالقم که نون حروم از گلوم نره پایین بخاطر چی خانوادم منو بیرون کردن بخاطر چادرم بخاطر حجابم بخاطر اسلامم...
حالش خیلی بد بود نمیدونم چی شده بود و هرگزم ندونستم که اون روز چرا انقد ناراحت بود فقط مکث کردم بهش نگاه میکردم حرف میزد تو دلم بهش حق میدادم.....
#ادامه_دارد_انشاءالله
join➦ @Malomateislami1441🌹
#قسمت_سوم
✍🏼رفتم خونه و مهناز زنگ زد گفت روژین عزیزم چرا اینطوری کردی گفتم توروبه مقدساتت قسم بهم راستشو بگو که واسه نظافت نرفته بودی ساختمان موسیقی؟؟؟
🌸🍃اونم گفت نه به ذات پاک پرودگارم (همیشه این کلمه رو خیلی شیرین میگفت) آخر صحبت هامون گفتم قرآن داری منظورم همون صوت هاست خیلی بهش احتیاج دارم الان میام بهم بده...
اونم از تعجب شاخ در اورده بود که یه دختر بی_دین صدای قران میخواد چیکار اما میدونستم که دیگه موسیقی نمیتونه آرامم کنه تنها دوای_دلم شده بود صوت ارام قران شب وروز سوره ی ملک میگرفتم تا اینکه وقتی میگرفتم حفظ کرده بودم....
✅یه روز که باهام که داشتم حرف میزدیم مهناز همون صوت قشنگ همیشگی رو گرفت منم همش باهاش تکرار میکردم از بس حواسم به قران بود یادم رفته بود که پیش مهنازم وقتی بهش نگاه کردم اشکای قشنگش داشت میریخت بهم گفت ادمای که تو زمان جاهلیت خیلی بد بودن خیلی خوبن تو دین...
➖هیچ وقت یادم نمیره جمله ای ساده ای بود اما ته قلبم نشست منم بخاطر عقاید غلط خودم گفتم هیچ وقت هیچ وقت من مسلمان نخواهم شد امکان پذیر نیست اونم فقط با سکوت جوابم داد این سکوتش خیلی برام دردناک بود همیشه جوابش سکوت ولی خیلی دردآور.... تا شب همین جمله تو ذهنم میچرخید و تو فکر بودم نکنه که مهناز از جواب من ناراحت شده شاید اون منظورش من نبودم بهش اس دادم عذرخواهی کردم و گفتم فکر مسلمان شدن منو از ذهنش بیرون کنه گفت من کی گفتم تو مسلمان شو ولی میخوام بدونم منظور از امکان پذیر نبودن مسلمان شدن تو چیه...
🌹ترست از چیه روژین ده دقیقه بود پیام بدست رسیده بود اما جوابی نداشتم ایا خودم نمیخوام ایا از ترس مادرم یا ترس جدایی با خواهرم یا چه چیزی دیگه فقط گفتم من اینجوری راحتم همین شب خوش....
یه روز که از مدرسه می اومدم منهاز رو دیدم اومده بود خونه باباش چشاش قرمز شده بود بهم که نزدیک شد گفتم مهناز گفت ولم کن روژین از هرچی ادم بی دین دنیاست منتفرم من نمیدونم چرا ازش ناراحت نشدم کیفمو دادم سوژین دنبالش کردم محل زندگیمون رو به روش یه پارک بود خواهش کردم مهناز بیا اینجا فقط تا اروم میشی کنارت میشینم قبول کرد منم دیدم خیلی ناراحته خواستم باهاش شوخی کنم گفتم من تورو مثل سوژین دوست داشتم فکر میکردم منم مثل خواهرتم اونم همون نگاهای سنگین شو بهم کرد اما اینبار سکوت نکرد حرف زد ....
🌸🍃گفت تو رو هیچ وقت خواهر خودم ندونستم دختر کافر نمیشه خواهر من نمیشه دوست من و دوستش داشته باشم اگه تا حالا باهات حرف زدم فقط و فقط بخاطر رضای پرودگارم بوده من بخاطر چی الان شدم نظافتچی بخاطر ترس از خالقم که نون حروم از گلوم نره پایین بخاطر چی خانوادم منو بیرون کردن بخاطر چادرم بخاطر حجابم بخاطر اسلامم...
حالش خیلی بد بود نمیدونم چی شده بود و هرگزم ندونستم که اون روز چرا انقد ناراحت بود فقط مکث کردم بهش نگاه میکردم حرف میزد تو دلم بهش حق میدادم.....
#ادامه_دارد_انشاءالله
join➦ @Malomateislami1441🌹