احتمالا رشته معماری
من اون دانش آموز درسخون شیطونه بودم که همه فتنههای کلاس طبق نقشه اون بود بعد همونو میفرستادن دفتر ناظم که خامشون کنه
با موهای فر مشکی که همیشه بهم ریخته اطراف صورتش میریزه
استینای یکم تا شده چون میره رو اعصابش و لباسای راحت و گشاد
همونی که صدا خنده و عطسه هاشو از دور میشه شنید که عههه فلانیه
غذاهای موندهی خوابگاه رو یواشکی میبره میده به گربه ها
و همیشه به حرف دل بقیه گوش میده و گاهی خودش برای بچه ها آشپزی میکنه چون باور داره راه رسیدن به قلب ادما از شکمشونه
من اون دانش آموز درسخون شیطونه بودم که همه فتنههای کلاس طبق نقشه اون بود بعد همونو میفرستادن دفتر ناظم که خامشون کنه
با موهای فر مشکی که همیشه بهم ریخته اطراف صورتش میریزه
استینای یکم تا شده چون میره رو اعصابش و لباسای راحت و گشاد
همونی که صدا خنده و عطسه هاشو از دور میشه شنید که عههه فلانیه
غذاهای موندهی خوابگاه رو یواشکی میبره میده به گربه ها
و همیشه به حرف دل بقیه گوش میده و گاهی خودش برای بچه ها آشپزی میکنه چون باور داره راه رسیدن به قلب ادما از شکمشونه