。*❁∵。 。∵❁*。*❁∵。 。∵❁*。* ❁
@Masihmasiha
#مسیح_مسیحا
خفتگان را گفتن از خوف و خطر بی فایده است
با پر پروانه گفتن از شرر، بی فایده است
هرچه عقلم می زند فریاد، دل را گوش نیست
کودکِ گستاخ را غیظِ پدر بی فایده ست
چشم های خیره ام گرم تماشا مانده اند
سردی این جاده های بی گذر بی فایده ست
باید از این جاده ها دیگر ببندم چشم را
هرچه میخوانم به گوشِ چشمِ تر، بی فایده است
شعر های جانگدازی گفته ام از داغ تو
نیستی و هرچه میسوزد جگر بی فایده ست
این شب غمگین غزل میخواهد از لب های تو
از گلوی خشک من اشعار تر بی فایده است
در سرم دارم هوای شانه ات را باز هم
میگذارم بر دو زانو هر چه سر بی فایده است
یاد تو با پنبه می بُرّد سر از شب های من
در نبردِ با تو شمشیر و سپر بی فایده است
رفتم از شهر تو اما یادت از یادم نرفت
با سری درگیرِ یاد تو سفر بی فایده است
تا نخ آخر خودم را دم به دم آتش زدم
سوختن این گونه خود را هم دگر بی فایده ست
بیشتر باید بسوزم تا فراموشت کنم
شمعِ عاشق کُش! بسوزان سر، که پر بی فایده است
بیشتر باید بسوزم، بیشتر تا بیشتر
گرچه میدانم که هر چه بیشتر، بی فایده است
#مسیح_مسیحا
@Masihmasiha
。*❁∵。 。∵❁*。*❁∵。 。∵❁*。* ❁
@Masihmasiha
#مسیح_مسیحا
خفتگان را گفتن از خوف و خطر بی فایده است
با پر پروانه گفتن از شرر، بی فایده است
هرچه عقلم می زند فریاد، دل را گوش نیست
کودکِ گستاخ را غیظِ پدر بی فایده ست
چشم های خیره ام گرم تماشا مانده اند
سردی این جاده های بی گذر بی فایده ست
باید از این جاده ها دیگر ببندم چشم را
هرچه میخوانم به گوشِ چشمِ تر، بی فایده است
شعر های جانگدازی گفته ام از داغ تو
نیستی و هرچه میسوزد جگر بی فایده ست
این شب غمگین غزل میخواهد از لب های تو
از گلوی خشک من اشعار تر بی فایده است
در سرم دارم هوای شانه ات را باز هم
میگذارم بر دو زانو هر چه سر بی فایده است
یاد تو با پنبه می بُرّد سر از شب های من
در نبردِ با تو شمشیر و سپر بی فایده است
رفتم از شهر تو اما یادت از یادم نرفت
با سری درگیرِ یاد تو سفر بی فایده است
تا نخ آخر خودم را دم به دم آتش زدم
سوختن این گونه خود را هم دگر بی فایده ست
بیشتر باید بسوزم تا فراموشت کنم
شمعِ عاشق کُش! بسوزان سر، که پر بی فایده است
بیشتر باید بسوزم، بیشتر تا بیشتر
گرچه میدانم که هر چه بیشتر، بی فایده است
#مسیح_مسیحا
@Masihmasiha
。*❁∵。 。∵❁*。*❁∵。 。∵❁*。* ❁