کمی در مورد ملال
چند وقت پیش از «شهر کتابی» در گرگان «فلسفهی ملال» را خریدم. هم از عنوان جالبش خوشم آمد و هم فکر کردم شاید پاسخی برای ملالهای گاه و بیگاهم در آن پیدا کنم.
با خود گفتم کتابی که در مورد ملال نوشته شده، لابد نباید خودش ملالانگیز باشد. اما این گونه نبود! و چه چیز ملالانگیزتر از این که پرداختن به «فلسفهی ملال» خود ملالآور است! بخشهایی از کتاب را خواندم و رهایش کردم.
بعد فکر کردم که ملال میتواند موضوعی کاملا شخصی و منحصر به فرد باشد.
سرراست از خودم پرسیدم که: «چه چیز مرا دچار ملال میکند؟»
ذهنم به جاهای مختلف سَـــرَک کشید و در آخر روی سه مفهوم مشخص با خودش به توافق رسید: «تکرار، حماقت و دروغ!»
... روزمرگی و تکرار به شدت ملالآور است. اینکه روزهای متوالی به یک کار مشخص و تکراری مشغول باشی حقیقتا آزاردهنده است.
در دنیای به شدت تخصصی شده و تکساحتی امروز گریز از این تکرار ملالانگیز میتواند دو راهکار داشته باشد: انجام کارهای متنوع و یا انجام یک کار بصورتهای متکثر و متنوع! درین فقره پیش از دراُفتادن در دام تکرار ملالآور سخن، همین مقدار بسنده است...
اما توضیح اینکه چرا بلاهت و حماقت ملال میآورد، کمی سختتر است. خوب که دقت کردم دیدم از قضا به همان مسئله تکرار مربوط است! بلاهت سبب تکرار اشتباهات مشابهی میشود که رفع آنها نیازمند تاکید و مراقبت همیشگی است. سخنهای تکراری در موقعیتهای تکراری! آدمهای ابله در موقعیتهای مشابه، اشتباهات یکسانی را مرتکب میشوند...
و در آخر دروغ بیش از هر چیز دیگر برایم ملالآور است. دروغ شیرازه و جهت جریان ذهن را بر هم میریزد. دروغ چیزی نیست جز اینکه «آتش» ادعا کند که سرد است و «یخ» مدعی باشد که میسوزاند. جالب اینجاست که دروغ هم خود به نوعی با مسئلهی «تکرار» ارتباط دارد، اما درست در خلاف جهت آن!
دروغ در واقع انتظار تکرار و یا تحقق واقعیتی است که برآورده نمیشود. وقتی دروغی بر شما آشکار میشود، یک جابجایی شدید در ذهن و روانتان اتفاق میافتد به نحوی که نظم و سازمان آنها را دچار اخلال میکند. دروغ ملالآور است چون سایهی یاس و ناامیدی را بر عمیقترین لایههای احساس و تفکر آدم میگستراند.
گویی راز ملال در تکرار است اما گمان نمیکنم هر چیز مکرری الزاما ملالآور باشد!
امیدوارم از آنچه گفتم دچار ملال نشده باشید. شما را چه چیز دلزده و ملول میکند؟
https://t.me/MortezaNemati1
چند وقت پیش از «شهر کتابی» در گرگان «فلسفهی ملال» را خریدم. هم از عنوان جالبش خوشم آمد و هم فکر کردم شاید پاسخی برای ملالهای گاه و بیگاهم در آن پیدا کنم.
با خود گفتم کتابی که در مورد ملال نوشته شده، لابد نباید خودش ملالانگیز باشد. اما این گونه نبود! و چه چیز ملالانگیزتر از این که پرداختن به «فلسفهی ملال» خود ملالآور است! بخشهایی از کتاب را خواندم و رهایش کردم.
بعد فکر کردم که ملال میتواند موضوعی کاملا شخصی و منحصر به فرد باشد.
سرراست از خودم پرسیدم که: «چه چیز مرا دچار ملال میکند؟»
ذهنم به جاهای مختلف سَـــرَک کشید و در آخر روی سه مفهوم مشخص با خودش به توافق رسید: «تکرار، حماقت و دروغ!»
... روزمرگی و تکرار به شدت ملالآور است. اینکه روزهای متوالی به یک کار مشخص و تکراری مشغول باشی حقیقتا آزاردهنده است.
در دنیای به شدت تخصصی شده و تکساحتی امروز گریز از این تکرار ملالانگیز میتواند دو راهکار داشته باشد: انجام کارهای متنوع و یا انجام یک کار بصورتهای متکثر و متنوع! درین فقره پیش از دراُفتادن در دام تکرار ملالآور سخن، همین مقدار بسنده است...
اما توضیح اینکه چرا بلاهت و حماقت ملال میآورد، کمی سختتر است. خوب که دقت کردم دیدم از قضا به همان مسئله تکرار مربوط است! بلاهت سبب تکرار اشتباهات مشابهی میشود که رفع آنها نیازمند تاکید و مراقبت همیشگی است. سخنهای تکراری در موقعیتهای تکراری! آدمهای ابله در موقعیتهای مشابه، اشتباهات یکسانی را مرتکب میشوند...
و در آخر دروغ بیش از هر چیز دیگر برایم ملالآور است. دروغ شیرازه و جهت جریان ذهن را بر هم میریزد. دروغ چیزی نیست جز اینکه «آتش» ادعا کند که سرد است و «یخ» مدعی باشد که میسوزاند. جالب اینجاست که دروغ هم خود به نوعی با مسئلهی «تکرار» ارتباط دارد، اما درست در خلاف جهت آن!
دروغ در واقع انتظار تکرار و یا تحقق واقعیتی است که برآورده نمیشود. وقتی دروغی بر شما آشکار میشود، یک جابجایی شدید در ذهن و روانتان اتفاق میافتد به نحوی که نظم و سازمان آنها را دچار اخلال میکند. دروغ ملالآور است چون سایهی یاس و ناامیدی را بر عمیقترین لایههای احساس و تفکر آدم میگستراند.
گویی راز ملال در تکرار است اما گمان نمیکنم هر چیز مکرری الزاما ملالآور باشد!
امیدوارم از آنچه گفتم دچار ملال نشده باشید. شما را چه چیز دلزده و ملول میکند؟
https://t.me/MortezaNemati1