یه روز اون مرد قوی خسته شد
گوشه ای وایساد
آسمونو نگاه کرد بعد نگاه به خانوادش کرد
ایمان رو از چشماشون خوند
آهی کشید و بغضشو قورت داد
چاره ای جز قوی بودن نداشت
گوشه ای وایساد
آسمونو نگاه کرد بعد نگاه به خانوادش کرد
ایمان رو از چشماشون خوند
آهی کشید و بغضشو قورت داد
چاره ای جز قوی بودن نداشت