همینطور که با تعجب به حرف های دوستت درباره ی سنگ جالبی که رو ب روت بود،گوش میدادی سرتو کج میکنی تا انعکاس نورو بهتر ببینی...
"هلند_ 1990
پنج سالت بود که برای یک سفر با خانوادت به دریا میری.وقتی که توی ساحل مشغول بازی کردن با ماسه ها بودی سنگ رنگارنگی میبینی که موج های دریا اورده بودنش،سمتش میری و اینقدر توجهتو جلب میکنه که دقتی به صدای پدرومادرت نمیکنی.به محض بالا اوردن سرت موج بزرگی میاد و تورو باخودش به وسط دریا میبره.تو در سن 5 سالگی غرق میشی"
نگاهی به دوستت میندازی و سنگو برای چندروز ازش قرض میگیری...
@HSMinDaily
"هلند_ 1990
پنج سالت بود که برای یک سفر با خانوادت به دریا میری.وقتی که توی ساحل مشغول بازی کردن با ماسه ها بودی سنگ رنگارنگی میبینی که موج های دریا اورده بودنش،سمتش میری و اینقدر توجهتو جلب میکنه که دقتی به صدای پدرومادرت نمیکنی.به محض بالا اوردن سرت موج بزرگی میاد و تورو باخودش به وسط دریا میبره.تو در سن 5 سالگی غرق میشی"
نگاهی به دوستت میندازی و سنگو برای چندروز ازش قرض میگیری...
@HSMinDaily