می‌خوانم نغمه‌ی نو؛


Kanal geosi va tili: ko‘rsatilmagan, ko‘rsatilmagan
Toifa: ko‘rsatilmagan


اگر قرار شد من را در شبی سیه، بکشید،
تیغ تیز موسیقی را روی گلویم بفشارید.
آب خواهم شد،
نرم خواهم شد
غرق خواهم شد.
موسیقی موج میشود،
زیر ناوگان خیالاتم، میبرد مرا.
مرا با موسیقی بکشید.
توانایی مردن با موسیقی را دارم.
- نیرا

Связанные каналы

Kanal geosi va tili
ko‘rsatilmagan, ko‘rsatilmagan
Toifa
ko‘rsatilmagan
Statistika
Postlar filtri


تا عمق جانمان می‌سوزد...


سیاه اگر چشم تو باشد...


Video oldindan ko‘rish uchun mavjud emas
Telegram'da ko‘rish
"پالیوشکا پولیه" نام یک ترانه روسی است. این ترانه در زمان جنگ داخلی روسیه، توسط لیف کنیپر بر روی شعری از ویکتور گوسیف در سال ۱‌۹‌۳‌۳ ساخته شده و توسط سربازان و گروه موسیقی ارتش سرخ میشد. متن اصلی ترانه از زبان یک سرباز ارتش سرخ است که با غرور و افتخار خانه اش را ترک می کند تا از کشور خود در برابر دشمنان محافظت کند. در زبان روسی Polyushko و همینطور Polie هر دو به معنی زمین هستند. این ترانه به نامهای دیگری از جمله "چمنزارها (Meadowlands)، نغمه دشت ها (Song of The Plains)، سواره نظام دشت ها (Cavalry of the Steppes و زمین ها، آه زمین های من (Oh Fields, My Fields) نیر شناخته می شود.


چون پرنده‌ای که بال‌هایش را بریده‌اند
در تکاپویِ پرواز...
آسمان دور است، به وسع من نمی‌رسد؛
خوشحال بودم و اما اکنون، نه بالی برای پرواز برای من باقی گذاشتند، نه شوری ، نه رغبتی و نه حتی مِیلی!
مرا به من بازگردانید...
- م.ا


آهـای مردم،
از کلبه‌هایتان بیرون بیایید
و چوب‌‌دست‌ هایتان را به آسمان پرتاب کنید؛
ماه هیچ‌گاه بی‌دلیل نمی‌میرد.
زمانی که مرگ، عزیزی را نشانه می‌گیرد
ماه نیز به قتل می‌رسد!
از کلبه‌هایتان بیرون بیایید
و چوب‌‌دست‌ هایتان را به آسمان پرتاب کنید
و به کلبه‌های خویش بازگردید
و یکدیگر را در آغوش بکشید،
پیش از آنکه مرگ، عزیزی از ما را
نشانه بگیرد...


دستم رو بگیری
باهام برقصی... باهام برقصی!
یه قدم من، یه قدم تو
احترام، عشق و معنای متقابل.


دور میشوم،
دور میشوم از جهانی که در آن زندگی میکنیم
و با خودم بارها و بارها فکر میکنم،
من مال این جای تاریخ نیستم،
کمی زود بدنیا آمده ام.
برای من زیبایی، موسیقی و محبت
معنا دارد
،
برای آدمهای امروز اما انگار،
جنگ، منفعت و پول، معنای بیشتری دارد.
انقدر که حاضرند زیبایی، موسیقی و حتی محبت را، فدای منفعت و پول و دلیل جنگشان کنند.


زندگی کلاف سردرگمی است. به هیچ جا راه نمی‌برد؛ اما نباید ایستاد. با اینکه می‌دانیم نخواهیم رسید، نباید ایستاد. وقتی هم که مردیم، مردیم. به درک!
- صمد بهرنگی


دردم از یـارسـت و درمـان نیـز هـم
دل فــدای او شـد و جــان نیـز هـم


اگر تو هم مثل من بی‌انگیزه شدی...
تموم میشه رفیق:)


دویدم و دویدم و به آرزوم رسیدم و
شبیه اون تا حالا حتی تو خوابم ندیدم و...
می‌تونی اینو بفرستی برای دوستی که شروع فصل پایانِ تمومِ خستگی‌هاتِ:)


برای هر کسی، یه اسم توی زندگیش هست که تا ابد هر جایی اونو بشنوه، ناخودآگاه برمیگرده به همون سمت؛
یا از روی ذوق، یا از روی حسرت، یا از روی نفرت...
- هاروکی موراکامی


ای معشوق،
بنگر در وفای من،
اکنون سه روز تمام است
که تو را دوست می‌دارم
و اگر هوا مساعد باشد
تا سه روز دیگر نیز
تو را دوست خواهم داشت.
بالهای زمان خواهد شکست
پیش از آنکه بتواند بار دیگر
در تمامی جهان
چنین عاشق وفاداری بیافریند.
- جان ساکلینگ
2:20


Video oldindan ko‘rish uchun mavjud emas
Telegram'da ko‘rish
دعوت می‌کنم شما رو به شنیدن این موسیقی زیبا...
تولستوی می‌گفت:
موسیقی، تندنویسیِ احساسات است.


مغزم، مغزم درد می‌کند
از حرف زدن؛
چقدر حرف زده‌ام
چقدر در ذهنم حرف زده‌ام.
- محمود دولت‌ آبادی


خزان هوایی‌ست که حوصله‌ی حرف زدن و خندیدن را ندارد. یک‌بند می‌نشیند یک گوشه و به هیچ جایی نمی‌وزد. خزان می‌تواند روی هر فصلی بریزد. فقط مربوط به پاییز نیست. خزان یک اتفاق است، اتفاقی سنگین و شکننده و دلگیر. اردیبهشت و تیر و شهریور و بهمن هم مثل آبان خزان دارند. خانه‌ی بی‌یار خزان است. روزِ بی‌رفیق خزان است. سفرِ بی‌همسفر خزان است. سازِ بی نوازنده خزان است، جوانیِ بی جوانی خزان است، خاطره‌ی درد‌آور خزان است.
برای همین هم هست که «شد خزانِ» بدیع‌زاده زمان نمی‌شناسد. هر وقت که آتش به جانِ وصال بیفتد این صفحه در گرامافون گلوی عاشق می‌چرخد و می‌چرخد می‌چرخد تا بالاخره به جایی برسد که سینه‌ی سوخته‌ی عاشق صاف شود و برکه‌ی اشکش تمام.


Video oldindan ko‘rish uchun mavjud emas
Telegram'da ko‘rish
آخرین اجرای هایده در کاباره کازابلانکا؛
پس از این اجرا هایده در خانه برادرزاده اش دچار سکته قلبی می شود و فوت می کند.


موسیقی متن «یک فیلم کوتاه درباره عشق»
با آهنگسازی زبیگنیف پرایزنر


تومک: من دوست دارم.
ماگدا: می‌خوای منو ببوسی؟
تومک: نه.
ماگدا: می‌خوای با من بخوابی؟
تومک: نه.
ماگدا: می‌خوای با من سفر کنی؟
تومک: نه.
ماگدا: پس از من چی می‌خوای؟
تومک: هیچی!
- یک‌ فیلم کوتاه درباره عشق
کریستف کیشلوفسکی


دوستِ من،
اگه نرقصی میشینم عقده‌ی دل باز می‌کنم
نگاه تو چشمات می‌کنم، شکوه رو آغاز می‌کنم
پس پاشو برقصیم:)

20 ta oxirgi post ko‘rsatilgan.

34

obunachilar
Kanal statistikasi