از تيرگيِ آسمان
تا نيل گونِ سپهرِ گردون
چيز هايِ عجيبي ديدم
ديدم بوسه بر لب زيرِ باران ميرقصيد
لب را دوختند بوسه را كشتند
و باران در حبسِ ابر تبعيد،
ديدم زمين سكوت ميكنم از ترس
كه خياگرانِ طناز بي آوا بمانند
ليك ترانه بر خوشه هايِ رقصانِ گندم
با نُتي از تيغه ي داس ميرويد
اينجا از رقصِ باد و نسيم
بويِ خون و شكنجه مي آيد
#عارف_اخوان
@nazmotnevesht