تداومِ تراژیکِ بازندگی
به بهانۀ حذف تلخِ کشتیگیر تیم ملّی
(بخش اول)
✍️محمدمهدی اردبیلی و احمدرضا آزمون
@philosophicalhalt
۱. پس از انقلاب ۵۷، و روی کار آمدن حکومتی مردمی و ضدامپریالیستی، انقلابیون تصمیم به قطع تمامی روابط با دو کشور اسرائیل و آفریقای جنوبی گرفتند. حکومت انقلابیِ تازه استقرار یافته، به پشتگرمی مردم، با این کار، خود را نه صرفاً حکومتی با دغدغههایی محدود به ایران یا جهان شیعه یا حتی امت اسلامی، بلکه منادی آزادی و حقطلبی در کل جهان معرفی میکرد. رژیم آپارتاید افریقای جنوبی چند سال بعد سرنگون شد، اما داستان اسرائیل همچنان ادامه دارد. اسرائیل همچنان رژیمی آپارتاید، ستمگر و واجد تاریخی مملو از جنایات جنگی است که هویت خود را بر برداشتی نژادپرستانه از حکومت و اشغال زمینِ ملتی دیگر استوار ساخته است.
۲. فیلمی از رقابت کشتیگیر ایرانی در مصاف با حریفی روس منتشر شده است که علیرغم برتری وی، مربیاش در میانۀ مسابقه، فرمانِ باختن میدهد تا در مرحله بعد با حریف اسرائیلی روبرو نشود. بلافاصله این خبر در تمام شبکههای فارسیزبان منتشر شد؛ تا جایی که تلویزیون فارسیزبان بیبیسی کل اخبار اصلیاش در سطح جهان را رها کرده و باختِ کشتیگیر ایرانی را در صدر خبرهایش مینشاند. رسانۀ دولتی اسرائیل نیز با تأکید بر «غرور ملی ایرانی!» کوشید تا به میانجیِ همدستی با ناسیونالیسمِ این روزها در غلیانِ ایرانی، در این نبرد برای خود یارکشی کند. در شبکههای مجازی نیز مواضع انتقادی مختلفی مطرح شد.
۳. امروز با عمیقتر شدنِ شکاف دولت/ملت، حاکمیت حوزۀ نفوذ گفتمانی خودش را تا حد زیادی از دست داده است. لازم نیست برای راستیآزماییِ این ادعا تلاش زیادی انجام دهیم. اگر بخواهیم کسی در فلان انتخابات رأی بیاورد، فقط کافی است مثلا رسانۀ ملی (به عنوان بزرگترین ابزار رسانهای حاکمیت) از مردم بخواهد به آن فرد رأی ندهند. اگر بخواهیم یک تصمیم (حتی تصمیمی درست، مانند تلاشها برای افزایش جمعیت) در جامعه مورد اقبال واقع نشود، فقط کافی است آن را به صورت دستوری از بالا بیان کنیم تا بخش قابل توجهی از جامعه نسبت به آن بدگمان شوند. اگر بخواهیم محبوبیت فردی را افزایش دهیم، فقط کافی است که او را چند صباحی در زندان یا حصر نگاه داریم. این نمونهها که میتوان فهرست آنها را بیوقفه ادامه داد، همه نشاندهندۀ از دست رفتن تأثیر گفتمانی حاکمیت بر مردم است. این دافعۀ اجتماعی، از قضا در همۀ سطوح دافعهای آگاهانه نیست و در سطح تودهای به نوعی لجبازی با حاکمیت بدل شده است. صرف نظر از فرصتها و نیز خطرات ناشی این وضعیت که موضوع نوشتار حاضر نیست، یکی از تبعاتِ این رویداد از دست رفتن، لوث شدن و به ضد خود بدل شدنِ تمام آرمانها و شعارهای حاکمیت، نه به دلیل نقد درونی و اصیل، بلکه صرفاً به دلیل حاکمیتی بودنشان است. نمونۀ اعلای این امر، مسئلۀ فلسطین است. حذف تلخ آن کشتیگیر که در تراژیکترین شکل ممکن رخ داد، نابسندگیِ عمقِ مواجهۀ ما با «ایده» اسرائیل را نشان میدهد. مواجههای که دستکم در عرصۀ داخلی و رسانه ای پیشاپیش بازنده، از نبردگریخته و جامانده از تاریخ است. اگر قرار است سطح نبرد، سطح ایدهها باشد، غوطهور شدن در نوعی حسِ حماسی و پهلوانی و مبارزگونِ کاذب، حاصلی جز این بنبست در استراتژی و این فرجامِ تراژیکِ از پیشمشخص در بر ندارد.
۴. دفاع از فلسطین امروز به مراتب بیش از ۴۰ سال قبل، مورد اجماع آزادیخواهان و عدالتطلبان جهان است. با افزایش ناکارآمدی سازمان ملل و ادامۀ سیاستهای مخرب اسرائیل، این اجماع جهانی ضدصهیونیستی در حال گسترش است. این امر به ویژه درمنطقۀ خاورمیانه به دلیل همدستیِ خیانتکارانۀ حکام غیردموکراتیکِ منطقه با اسرائیل در حال رشد روزافزون است. هرچه حکام به اسرائیل نزدیکتر شوند، دافعه و نفرت مردمی از اسرائیل بیشتر خواهد شد. در این میان اما وضعیت ایران، بسیار پیچیده است. از یکسو حاکمیت در عرصۀ عمومی در مقابل اسرائیل ایستاده است، از سوی دیگر بخش قابل توجهی از روشنفکران و آزادیخواهانِ مذهبی و غیرمذهبی، چپ یا راست، اصلاحطلب یا اپوزیسیون، نیز بر آرمان آزادیِ فلسطین تأکید دارند. اما موجی تودهای در حال شکلگیری است که به دلیل ضعفِ جامعهپذیرسازی و توجیهِ مسئلۀ فلسطین، شکاف دولت/ملت، شکاف جبهههای تودهگرا/نخبهگرا، و البته در کنار هجمه تبلیغاتی عظیم و همهجانبۀ رسانههایِ صریحاً یا تلویحاً صهیونیستی، در ادامۀ همان لجبازی با حاکمیت رفتهرفته وارد حوزۀ نفوذِ گفتمانی اسرائیل میشود. انتشار بسیار گستردۀ تصاویر شکست خوردنِ کشتیگیر ایرانی با شعارها و چاشنیهای ناسیونالیستی، ضدفلسطینی، ضد عرب، ضد حاکمیت و غیره، همه در راستای این پروژۀ هدفمند قابل تحلیل است که یک طرفش جاذبۀ رسانهای است و طرف دیگر دافعۀ حکومتی.
...ادامه در بخش دوم👇
@philosophicalhalt
به بهانۀ حذف تلخِ کشتیگیر تیم ملّی
(بخش اول)
✍️محمدمهدی اردبیلی و احمدرضا آزمون
@philosophicalhalt
۱. پس از انقلاب ۵۷، و روی کار آمدن حکومتی مردمی و ضدامپریالیستی، انقلابیون تصمیم به قطع تمامی روابط با دو کشور اسرائیل و آفریقای جنوبی گرفتند. حکومت انقلابیِ تازه استقرار یافته، به پشتگرمی مردم، با این کار، خود را نه صرفاً حکومتی با دغدغههایی محدود به ایران یا جهان شیعه یا حتی امت اسلامی، بلکه منادی آزادی و حقطلبی در کل جهان معرفی میکرد. رژیم آپارتاید افریقای جنوبی چند سال بعد سرنگون شد، اما داستان اسرائیل همچنان ادامه دارد. اسرائیل همچنان رژیمی آپارتاید، ستمگر و واجد تاریخی مملو از جنایات جنگی است که هویت خود را بر برداشتی نژادپرستانه از حکومت و اشغال زمینِ ملتی دیگر استوار ساخته است.
۲. فیلمی از رقابت کشتیگیر ایرانی در مصاف با حریفی روس منتشر شده است که علیرغم برتری وی، مربیاش در میانۀ مسابقه، فرمانِ باختن میدهد تا در مرحله بعد با حریف اسرائیلی روبرو نشود. بلافاصله این خبر در تمام شبکههای فارسیزبان منتشر شد؛ تا جایی که تلویزیون فارسیزبان بیبیسی کل اخبار اصلیاش در سطح جهان را رها کرده و باختِ کشتیگیر ایرانی را در صدر خبرهایش مینشاند. رسانۀ دولتی اسرائیل نیز با تأکید بر «غرور ملی ایرانی!» کوشید تا به میانجیِ همدستی با ناسیونالیسمِ این روزها در غلیانِ ایرانی، در این نبرد برای خود یارکشی کند. در شبکههای مجازی نیز مواضع انتقادی مختلفی مطرح شد.
۳. امروز با عمیقتر شدنِ شکاف دولت/ملت، حاکمیت حوزۀ نفوذ گفتمانی خودش را تا حد زیادی از دست داده است. لازم نیست برای راستیآزماییِ این ادعا تلاش زیادی انجام دهیم. اگر بخواهیم کسی در فلان انتخابات رأی بیاورد، فقط کافی است مثلا رسانۀ ملی (به عنوان بزرگترین ابزار رسانهای حاکمیت) از مردم بخواهد به آن فرد رأی ندهند. اگر بخواهیم یک تصمیم (حتی تصمیمی درست، مانند تلاشها برای افزایش جمعیت) در جامعه مورد اقبال واقع نشود، فقط کافی است آن را به صورت دستوری از بالا بیان کنیم تا بخش قابل توجهی از جامعه نسبت به آن بدگمان شوند. اگر بخواهیم محبوبیت فردی را افزایش دهیم، فقط کافی است که او را چند صباحی در زندان یا حصر نگاه داریم. این نمونهها که میتوان فهرست آنها را بیوقفه ادامه داد، همه نشاندهندۀ از دست رفتن تأثیر گفتمانی حاکمیت بر مردم است. این دافعۀ اجتماعی، از قضا در همۀ سطوح دافعهای آگاهانه نیست و در سطح تودهای به نوعی لجبازی با حاکمیت بدل شده است. صرف نظر از فرصتها و نیز خطرات ناشی این وضعیت که موضوع نوشتار حاضر نیست، یکی از تبعاتِ این رویداد از دست رفتن، لوث شدن و به ضد خود بدل شدنِ تمام آرمانها و شعارهای حاکمیت، نه به دلیل نقد درونی و اصیل، بلکه صرفاً به دلیل حاکمیتی بودنشان است. نمونۀ اعلای این امر، مسئلۀ فلسطین است. حذف تلخ آن کشتیگیر که در تراژیکترین شکل ممکن رخ داد، نابسندگیِ عمقِ مواجهۀ ما با «ایده» اسرائیل را نشان میدهد. مواجههای که دستکم در عرصۀ داخلی و رسانه ای پیشاپیش بازنده، از نبردگریخته و جامانده از تاریخ است. اگر قرار است سطح نبرد، سطح ایدهها باشد، غوطهور شدن در نوعی حسِ حماسی و پهلوانی و مبارزگونِ کاذب، حاصلی جز این بنبست در استراتژی و این فرجامِ تراژیکِ از پیشمشخص در بر ندارد.
۴. دفاع از فلسطین امروز به مراتب بیش از ۴۰ سال قبل، مورد اجماع آزادیخواهان و عدالتطلبان جهان است. با افزایش ناکارآمدی سازمان ملل و ادامۀ سیاستهای مخرب اسرائیل، این اجماع جهانی ضدصهیونیستی در حال گسترش است. این امر به ویژه درمنطقۀ خاورمیانه به دلیل همدستیِ خیانتکارانۀ حکام غیردموکراتیکِ منطقه با اسرائیل در حال رشد روزافزون است. هرچه حکام به اسرائیل نزدیکتر شوند، دافعه و نفرت مردمی از اسرائیل بیشتر خواهد شد. در این میان اما وضعیت ایران، بسیار پیچیده است. از یکسو حاکمیت در عرصۀ عمومی در مقابل اسرائیل ایستاده است، از سوی دیگر بخش قابل توجهی از روشنفکران و آزادیخواهانِ مذهبی و غیرمذهبی، چپ یا راست، اصلاحطلب یا اپوزیسیون، نیز بر آرمان آزادیِ فلسطین تأکید دارند. اما موجی تودهای در حال شکلگیری است که به دلیل ضعفِ جامعهپذیرسازی و توجیهِ مسئلۀ فلسطین، شکاف دولت/ملت، شکاف جبهههای تودهگرا/نخبهگرا، و البته در کنار هجمه تبلیغاتی عظیم و همهجانبۀ رسانههایِ صریحاً یا تلویحاً صهیونیستی، در ادامۀ همان لجبازی با حاکمیت رفتهرفته وارد حوزۀ نفوذِ گفتمانی اسرائیل میشود. انتشار بسیار گستردۀ تصاویر شکست خوردنِ کشتیگیر ایرانی با شعارها و چاشنیهای ناسیونالیستی، ضدفلسطینی، ضد عرب، ضد حاکمیت و غیره، همه در راستای این پروژۀ هدفمند قابل تحلیل است که یک طرفش جاذبۀ رسانهای است و طرف دیگر دافعۀ حکومتی.
...ادامه در بخش دوم👇
@philosophicalhalt