زلزله و حقیقت
(نقدی بر نگرش اگزیستانسیالیستی در سه سطح)
@philosophicalhalt
✍️محمدمهدی اردبیلی
منبع: روزنامه اعتماد، ۲ دیماه ۱۳۹۶
(بخش دوم:)
*سطح سوم: حقیقتِ ایجابی*
قالب راستینی که حقیقت در آن وجود مییابد تنها میتواند نظام علمیِ چنین حقیقتی باشد.
(هگل، پدیدارشناسی روح، بند ۵)
هرچند به نظر میرسد، رویکرد اگزیستانسیالیستیِ فوق (در سطح دوم)، تصوری صرفاً منفی از حقیقت را به دست میدهد، اما ناگزیر برداشتی ایجابی از حقیقت را پنهان ساخته است، احتمالاً به این دلیل که حاضر به پرداخت هزینۀ ایجابیت آن نیست. این برداشت از حقیقت با برداشتی کاملاً ارتجاعی از اصالت پیوند خورده است که لنگرگاه خود را در اعماق نوعی منِ ناشناخته (به ظاهر در ادامۀ سنت منِ اندیشندۀ دکارتی-منِ استعلایی کانتی، اما عملاً وارث ایدۀ نفس افلاطونی) جای داده است. گویی انسان دارای ذاتی قائم به ذات و خودآئین است که میتواند در برابر فرهنگ بایستد و بناست مواجهۀ حقیقی با آن، یا مواجهۀ حقیقیِ آن با جهان، به عنوان بدیلی در برابر فریبکاری فرهنگِ حاکم نقش ایفا کند. دو خطر اصلی این رویکرد، اولاً ارائۀ برداشتی صرفاً منفی از حقیقت در مقام امری مخرب و ابزاری احتمالی برای نوع دیگری از سرکوب، و ثانیاً ارائۀ برداشتی از نوعی خودِ خیالی در مقام منشاء و معدنِ کنشِ حقیقی و آزادی راستین است.
در مقابل باید همواره تاکید کرد که اولاً فرد دارای ذاتی خودایستا و مستقل نیست، بلکه ذاتاً برساختۀ فرهنگ است و ثانیاً، تاکید بر وجه منفی حقیقت و خودارضاییِ با آن در مقام یک لحظۀ نفیکننده (مانند لحظۀ رخداد یا انقلاب)، به تجاهل زدنِ خود نسبت به ایجابیتِ ناگزیرِ کنشِ منفی و شانه خالی کردن از زیر بار مسئولیتِ نتایج مستمر حاصل از آن (مانند خشونت فردای انقلاب و الزاماتِ تحقق نظام ایجابی) است.
دل بستن به زلزله در مقام امکانی برای مختل کردنِ ساختار روزمره و فرهنگِ فریب و در نتیجه، امید بستن به آن به منزلۀ امکانی برای گشایش اصیلِ حقیقت، نه تنها عملاً و ایجاباً به تحکیم ساختار منجر میشود، بلکه به واسطۀ خوش خیالیِ رمانتیک و مبانیِ آنارشیستی و نظامستیزانۀ نهفته در پس آن، و اولویت بخشیدنِ فرار بر قرار، امکانهای عینی و عملیِ تحقق ایجابی و نظاممند حقیقت را ملغی خواهد ساخت.
اضطرابِ ناشی از زلزله، هرچند مختلکنندۀ نظم ساختگی و کاذب موجود است، اما به دلیل ماهیتِ غیرخودآگاهانۀ آن، راهی به حقیقت ندارد. حقیقت از بطن بازاندیشی افراد در وضعیتِ خود و جهانشان حاصل میشود. برخلاف تصور حاکم بر جریاناتِ بهاصطلاح رادیکال و نیز بر اساس تجربۀ تاریخی، ایجاد وضعیتِ اضطراری در فضای روزمرۀ جاری منجر به تحققِ حقیقت نخواهد شد، بلکه از قضا، درک خودآگاهانۀ وضعیت اضطراریِ مستمرِ روزمره است که میتواند این وضعیت را افشا کرده و امکان تغییرش را فراهم سازد. تاکید بر وجه منفی حقیقت، بدون توجه به نتایج ایجابیِ آن، سر در برف کردنی است بر ضد حقیقت. حقیقت از بطن خلق نهادهای ایجابی برمیخیزد. حقیقت فقط نفیِ دروغ نیست و ساختاری نظاممند دارد که نفی را درون خود هضم و رفع کرده است. این ساختار تنها در صورتی حقیقی است که واجد همین پویایی و رفعشوندگیِ خودآگاهانهای باشد که در لحظۀ تحققاش مرز نفی و ایجاب، نظر و عمل، فرد و جمع، را رفع کرده و به پراکسیسی روحانی بدل میشود.
از زلزله نه باید محافظهکارانه دشمن ساخت و نه خوشخیالانه فرشتۀ نجات. زلزله بیش از آنکه زنگ خطری از سوی جهان، برای ما خفتگانِ میانمایه و غرق در ابتذال باشد، بازگوکنندۀ ساختارِ ایجابیِ پویایی است که تنها با اندیشیدنِ درونی به آن از رهگذر نوعی فرارویِ درونماندگار، میتوان در راه آزادی و حقیقت ایجابی، یعنی خودآگاه شدنِ انسان، زمین و زمان گام برداشت.
@philosophicalhalt
(نقدی بر نگرش اگزیستانسیالیستی در سه سطح)
@philosophicalhalt
✍️محمدمهدی اردبیلی
منبع: روزنامه اعتماد، ۲ دیماه ۱۳۹۶
(بخش دوم:)
*سطح سوم: حقیقتِ ایجابی*
قالب راستینی که حقیقت در آن وجود مییابد تنها میتواند نظام علمیِ چنین حقیقتی باشد.
(هگل، پدیدارشناسی روح، بند ۵)
هرچند به نظر میرسد، رویکرد اگزیستانسیالیستیِ فوق (در سطح دوم)، تصوری صرفاً منفی از حقیقت را به دست میدهد، اما ناگزیر برداشتی ایجابی از حقیقت را پنهان ساخته است، احتمالاً به این دلیل که حاضر به پرداخت هزینۀ ایجابیت آن نیست. این برداشت از حقیقت با برداشتی کاملاً ارتجاعی از اصالت پیوند خورده است که لنگرگاه خود را در اعماق نوعی منِ ناشناخته (به ظاهر در ادامۀ سنت منِ اندیشندۀ دکارتی-منِ استعلایی کانتی، اما عملاً وارث ایدۀ نفس افلاطونی) جای داده است. گویی انسان دارای ذاتی قائم به ذات و خودآئین است که میتواند در برابر فرهنگ بایستد و بناست مواجهۀ حقیقی با آن، یا مواجهۀ حقیقیِ آن با جهان، به عنوان بدیلی در برابر فریبکاری فرهنگِ حاکم نقش ایفا کند. دو خطر اصلی این رویکرد، اولاً ارائۀ برداشتی صرفاً منفی از حقیقت در مقام امری مخرب و ابزاری احتمالی برای نوع دیگری از سرکوب، و ثانیاً ارائۀ برداشتی از نوعی خودِ خیالی در مقام منشاء و معدنِ کنشِ حقیقی و آزادی راستین است.
در مقابل باید همواره تاکید کرد که اولاً فرد دارای ذاتی خودایستا و مستقل نیست، بلکه ذاتاً برساختۀ فرهنگ است و ثانیاً، تاکید بر وجه منفی حقیقت و خودارضاییِ با آن در مقام یک لحظۀ نفیکننده (مانند لحظۀ رخداد یا انقلاب)، به تجاهل زدنِ خود نسبت به ایجابیتِ ناگزیرِ کنشِ منفی و شانه خالی کردن از زیر بار مسئولیتِ نتایج مستمر حاصل از آن (مانند خشونت فردای انقلاب و الزاماتِ تحقق نظام ایجابی) است.
دل بستن به زلزله در مقام امکانی برای مختل کردنِ ساختار روزمره و فرهنگِ فریب و در نتیجه، امید بستن به آن به منزلۀ امکانی برای گشایش اصیلِ حقیقت، نه تنها عملاً و ایجاباً به تحکیم ساختار منجر میشود، بلکه به واسطۀ خوش خیالیِ رمانتیک و مبانیِ آنارشیستی و نظامستیزانۀ نهفته در پس آن، و اولویت بخشیدنِ فرار بر قرار، امکانهای عینی و عملیِ تحقق ایجابی و نظاممند حقیقت را ملغی خواهد ساخت.
اضطرابِ ناشی از زلزله، هرچند مختلکنندۀ نظم ساختگی و کاذب موجود است، اما به دلیل ماهیتِ غیرخودآگاهانۀ آن، راهی به حقیقت ندارد. حقیقت از بطن بازاندیشی افراد در وضعیتِ خود و جهانشان حاصل میشود. برخلاف تصور حاکم بر جریاناتِ بهاصطلاح رادیکال و نیز بر اساس تجربۀ تاریخی، ایجاد وضعیتِ اضطراری در فضای روزمرۀ جاری منجر به تحققِ حقیقت نخواهد شد، بلکه از قضا، درک خودآگاهانۀ وضعیت اضطراریِ مستمرِ روزمره است که میتواند این وضعیت را افشا کرده و امکان تغییرش را فراهم سازد. تاکید بر وجه منفی حقیقت، بدون توجه به نتایج ایجابیِ آن، سر در برف کردنی است بر ضد حقیقت. حقیقت از بطن خلق نهادهای ایجابی برمیخیزد. حقیقت فقط نفیِ دروغ نیست و ساختاری نظاممند دارد که نفی را درون خود هضم و رفع کرده است. این ساختار تنها در صورتی حقیقی است که واجد همین پویایی و رفعشوندگیِ خودآگاهانهای باشد که در لحظۀ تحققاش مرز نفی و ایجاب، نظر و عمل، فرد و جمع، را رفع کرده و به پراکسیسی روحانی بدل میشود.
از زلزله نه باید محافظهکارانه دشمن ساخت و نه خوشخیالانه فرشتۀ نجات. زلزله بیش از آنکه زنگ خطری از سوی جهان، برای ما خفتگانِ میانمایه و غرق در ابتذال باشد، بازگوکنندۀ ساختارِ ایجابیِ پویایی است که تنها با اندیشیدنِ درونی به آن از رهگذر نوعی فرارویِ درونماندگار، میتوان در راه آزادی و حقیقت ایجابی، یعنی خودآگاه شدنِ انسان، زمین و زمان گام برداشت.
@philosophicalhalt