-for
@Pjhvaak✨ [ number 10 ]
با شنیدن صدای سیلی که پدرمون به صورت مادرمون میزنه ، بیشتر به دیوار میچسبم و توی خودم جمع میشم ، کف دستامو به گوشام فشار میدم و هق هق بی صدایی که میکنم دل خودمو به درد میاره ، صدای جیغ و فریاد هر ثانیه بیشتر میشه اما تو روی تختت نشستی و با هدفونی که توی گوشته به آهنگات گوش میدی ، با چشمای اشکیم بهت خیره میشم و وقتی سنگینی نگاهمو احساس میکنی سرتو از گوشیت بیرون میاری و متقابلا به صورت خیسم چشم میدوزی ،هدفون رو از گوشت درمیاری و لبه تخت میشینی و با بیخیالی میگی :
+ الان چته؟ گریه برای چیه؟ خودت میدونی زود تموم میشه سخت نگیر
حرفی نمیزنم و شدت گریه کردنم بیشتر میشه ، پوف ارومی از بین لبات خارج میشه و میای سمتم ، روی زمین کنارم میشینی و سرمو توی بغلت میگیری و موهامو نوازش میکنی ، جوری که انگار غرق گذشته شدی به رو به روت خیره میشی و زیر لب تلخ میگی :
+ عادیه عزیزم اینا برای من عادی شده توعم باید عادت کنی ،هیچوقت تمومی نداره و باید شاهدش باشیم کوچولوی من ، وقتی بزرگ شدیم فرار میکنیم بهت قول میدم
اره تو تا الان طاقت اوردی پس منم میتونم ، تو بهم قول دادی که ازینجا میریم ، پس تحمل میکنم .