📡 PrànaáArt.TeleCast™
📜 موضوع: سوژه و اُبژه
📕 منبع: وبسایت جوان آنلاین
━🔹🔶Prànaá Philosophy🔶🔹━
سوبژه (سوژه) و اُبژه را ميتوان به عبارتي مهمترين مفاهيمِ فلسفه مدرن به حساب آورد كه بسياري از تأملات فلسفي و نظريات شناختي عصر معاصر پيرامون اين دو واژه و نسبت آنها بيان شده است. در ادامه به اجمال تعاريفي از اين مفاهيم ميپردازيم.
اُبژه : (Object) [فلسفه] ابژه در تعريف به معني مفعول و شيئي است كه فعل بر آن صورت ميگيرد يا شناسايي ميشود. بنا به همين مفهوم گاهي ابژه را «متعلقِ شناسايي» نيز ترجمه ميكنند. ابژه هر آن چيزي است كه حاصل ادراك است. بر اثر ادراك حصول معلوم ميگردد و عينيت آن اعتبار مييابد.
سوژه (subject): [فلسفه] اين عبارت در مقابل ابژه قرار ميگيرد و معني لغوي آن «موضوع» است كه گاه «فاعل شناسا» نيز ترجمه شده است. اين واژه در قرون قبل مدرن به عنوان «موضوع ادراك» شناخته شده بود و در فلسفه مدرن، مفهوم آن عمدتاً با عنوان «كسي كه فعل را مرتكب ميشود» معرفي شد. در فلسفه اسلامي، سوژه و ابژه گاهي «دال و مدلول» نيز خوانده شدهاند.
به منظور درك بهتر اين دو مفهوم اساسي بايد فلسفه مدرن را جستوجو كرد. گرچه قبل از دكارت نيز اين دو مقوله موضوعيت داشتهاند، اما بيشترين بحثها و مدون شدن تعاريف سوژه و ابژه از دكارت و فلسفه نوين آغاز ميشود.
رنه دكارت به منظور حصول معرفت، ابتدا به تمامي محسوسات و ادراك شدنيهاي پيرامون خود شك كرد و «انديشيدن» را تنها نقطهاي دانست كه ميتواند به آن اتكا پيدا كند. قدرت تفكري كه دكارت درون خود ميديد مبناي اساسي براي «بودن» او و جهان پيرامونش بود و جمله معروف «ميانديشم، پس هستم» مبتني بر همين ديدگاه شكل گرفته است.
در اصل دكارت دو جوهر مستقل و متمايز را تعريف كرد كه اولي جوهر «خردورزي» است كه انديشيدن صفت مبرز آن است و ديگري ماده يا جسم است كه ويژگي كليدي آن داشتن بعد است. بين اين دو مفهوم، دكارت اصالت را به خردورزي و سوژگي داد كه بر مبناي آن ميتوان ابژههاي پيراموني را درك و توصيف كرد. عقل انسان از نظر دكارت قادر است به ماهيت همه موجودات پي برده و آنان را مورد شناسايي قرار دهد و در چنين حالتي، خرد انسان «فاعل شناسا» يا همان سوژه خوانده ميشود و جهان پيرامون «شيءهاي مورد شناسايي» يا ابژه خوانده ميشوند.
البته اين دو مفهوم در اواخر قرن هجدهم و توسط فلاسفهاي چون لاك و لايبنيتس متحمل بار معنايي جديد شدند و «كنشهاي فكري كه قابل ادراك توسط چشم نيستند» هم به دايره ابژهها اضافه شد و به عبارتي ابژه مفهوم «چيزي كه درباره آن انديشيده ميشود» را پيدا كرد.
سوبژكتيويسم (subjectivism): [فلسفه] سوبژكتيويسم يا اصالتِ سوژه كه گاهي «ذهنيت گرايي» نيز ترجمه شده است را ميتوان طبق مفهوم رايج، اعتقاد به خصوصي بودن ذهن هر شخص دانست. به عبارت ديگر، هر فرد ذهنيات خاص خود را دارد كه بر اساس علايق و سلايق وي بوده و همين مسئله وي را از ساير افراد متمايز ميكند. هر شخص تجربيات ذهني دارد كه اساس همه قوانين و معيارهاست. سوبژكتيويسم تلاش دارد تا قواعدي را كه به گونهاي مستقل از خواست فرد است، به شيوهاي ذهني و مرتبط با فاعل شناسا (سوژه) تحليل و توصيف كند. در اين شيوه برداشت، همه احكام را نهايتاً به سلايق ذهني افراد ربط ميدهد.
فيلسوفاني نظير لاينيتس، اسپينوزا و دكارت را ميتوان سوبژكتيويست هايي دانست كه با قائل شدن به اصالت فهم براي عقلِ انسان با عنوان راسيوناليست يا عقلگرا نيز شناخته ميشوند.
اُبژكتيويسم (Objectivism):[فلسفه] رويكرد اصالتِ ابژه كه گاهي در ترجمه فارسي «عينيتگرايي» نيز عنوان شده است، دقيقاً در نقطه مقابل اصالت سوژه قرار دارد. حاميان اصالت ابژه خلاف سوبژكتيويستها كه به ذهنيت اصالت ميدهند به عينيت احكام و قواعد اعتقاد دارند و بر اين باورند كه مفاهيم بنيادين (اخلاقي، زيبايي شناختي و... ) كه تعيينكننده ارزشها و هنجارها هستند، وجود عيني و خارجي دارند و آنها را نميتوان صرفاً بر ساخته ذهنيات افراد دانست.
به عبارت ديگر، اين مفاهيم اموري هستند كه ميتوان مستقل از عواطف، احساسات و سلايق درباره شان احكام صادر كرد و صدق و كذب آنها را نشان داد. متفكراني چون «جان لاك» و «هيوم» را ميتوان فلاسفه معتقد به اصالتِ ابژه دانست كه مبتني بر عينيتگرايي، تجربه حسي را مقدم بر شناخت ذهني دانسته و از اين رو به آنان فلاسفه تجربهگرا (آمپريست) نيز اطلاق ميشود.
━🔹🔶Prànaá Philosophy🔶🔹━
http://t.me/Pranaa_Art
📜 موضوع: سوژه و اُبژه
📕 منبع: وبسایت جوان آنلاین
━🔹🔶Prànaá Philosophy🔶🔹━
سوبژه (سوژه) و اُبژه را ميتوان به عبارتي مهمترين مفاهيمِ فلسفه مدرن به حساب آورد كه بسياري از تأملات فلسفي و نظريات شناختي عصر معاصر پيرامون اين دو واژه و نسبت آنها بيان شده است. در ادامه به اجمال تعاريفي از اين مفاهيم ميپردازيم.
اُبژه : (Object) [فلسفه] ابژه در تعريف به معني مفعول و شيئي است كه فعل بر آن صورت ميگيرد يا شناسايي ميشود. بنا به همين مفهوم گاهي ابژه را «متعلقِ شناسايي» نيز ترجمه ميكنند. ابژه هر آن چيزي است كه حاصل ادراك است. بر اثر ادراك حصول معلوم ميگردد و عينيت آن اعتبار مييابد.
سوژه (subject): [فلسفه] اين عبارت در مقابل ابژه قرار ميگيرد و معني لغوي آن «موضوع» است كه گاه «فاعل شناسا» نيز ترجمه شده است. اين واژه در قرون قبل مدرن به عنوان «موضوع ادراك» شناخته شده بود و در فلسفه مدرن، مفهوم آن عمدتاً با عنوان «كسي كه فعل را مرتكب ميشود» معرفي شد. در فلسفه اسلامي، سوژه و ابژه گاهي «دال و مدلول» نيز خوانده شدهاند.
به منظور درك بهتر اين دو مفهوم اساسي بايد فلسفه مدرن را جستوجو كرد. گرچه قبل از دكارت نيز اين دو مقوله موضوعيت داشتهاند، اما بيشترين بحثها و مدون شدن تعاريف سوژه و ابژه از دكارت و فلسفه نوين آغاز ميشود.
رنه دكارت به منظور حصول معرفت، ابتدا به تمامي محسوسات و ادراك شدنيهاي پيرامون خود شك كرد و «انديشيدن» را تنها نقطهاي دانست كه ميتواند به آن اتكا پيدا كند. قدرت تفكري كه دكارت درون خود ميديد مبناي اساسي براي «بودن» او و جهان پيرامونش بود و جمله معروف «ميانديشم، پس هستم» مبتني بر همين ديدگاه شكل گرفته است.
در اصل دكارت دو جوهر مستقل و متمايز را تعريف كرد كه اولي جوهر «خردورزي» است كه انديشيدن صفت مبرز آن است و ديگري ماده يا جسم است كه ويژگي كليدي آن داشتن بعد است. بين اين دو مفهوم، دكارت اصالت را به خردورزي و سوژگي داد كه بر مبناي آن ميتوان ابژههاي پيراموني را درك و توصيف كرد. عقل انسان از نظر دكارت قادر است به ماهيت همه موجودات پي برده و آنان را مورد شناسايي قرار دهد و در چنين حالتي، خرد انسان «فاعل شناسا» يا همان سوژه خوانده ميشود و جهان پيرامون «شيءهاي مورد شناسايي» يا ابژه خوانده ميشوند.
البته اين دو مفهوم در اواخر قرن هجدهم و توسط فلاسفهاي چون لاك و لايبنيتس متحمل بار معنايي جديد شدند و «كنشهاي فكري كه قابل ادراك توسط چشم نيستند» هم به دايره ابژهها اضافه شد و به عبارتي ابژه مفهوم «چيزي كه درباره آن انديشيده ميشود» را پيدا كرد.
سوبژكتيويسم (subjectivism): [فلسفه] سوبژكتيويسم يا اصالتِ سوژه كه گاهي «ذهنيت گرايي» نيز ترجمه شده است را ميتوان طبق مفهوم رايج، اعتقاد به خصوصي بودن ذهن هر شخص دانست. به عبارت ديگر، هر فرد ذهنيات خاص خود را دارد كه بر اساس علايق و سلايق وي بوده و همين مسئله وي را از ساير افراد متمايز ميكند. هر شخص تجربيات ذهني دارد كه اساس همه قوانين و معيارهاست. سوبژكتيويسم تلاش دارد تا قواعدي را كه به گونهاي مستقل از خواست فرد است، به شيوهاي ذهني و مرتبط با فاعل شناسا (سوژه) تحليل و توصيف كند. در اين شيوه برداشت، همه احكام را نهايتاً به سلايق ذهني افراد ربط ميدهد.
فيلسوفاني نظير لاينيتس، اسپينوزا و دكارت را ميتوان سوبژكتيويست هايي دانست كه با قائل شدن به اصالت فهم براي عقلِ انسان با عنوان راسيوناليست يا عقلگرا نيز شناخته ميشوند.
اُبژكتيويسم (Objectivism):[فلسفه] رويكرد اصالتِ ابژه كه گاهي در ترجمه فارسي «عينيتگرايي» نيز عنوان شده است، دقيقاً در نقطه مقابل اصالت سوژه قرار دارد. حاميان اصالت ابژه خلاف سوبژكتيويستها كه به ذهنيت اصالت ميدهند به عينيت احكام و قواعد اعتقاد دارند و بر اين باورند كه مفاهيم بنيادين (اخلاقي، زيبايي شناختي و... ) كه تعيينكننده ارزشها و هنجارها هستند، وجود عيني و خارجي دارند و آنها را نميتوان صرفاً بر ساخته ذهنيات افراد دانست.
به عبارت ديگر، اين مفاهيم اموري هستند كه ميتوان مستقل از عواطف، احساسات و سلايق درباره شان احكام صادر كرد و صدق و كذب آنها را نشان داد. متفكراني چون «جان لاك» و «هيوم» را ميتوان فلاسفه معتقد به اصالتِ ابژه دانست كه مبتني بر عينيتگرايي، تجربه حسي را مقدم بر شناخت ذهني دانسته و از اين رو به آنان فلاسفه تجربهگرا (آمپريست) نيز اطلاق ميشود.
━🔹🔶Prànaá Philosophy🔶🔹━
http://t.me/Pranaa_Art