🔷 نصیحت ممنوع
چندی پیش لطیفه ای در فضای مجازی خواندم با این مضمون که «مردی میانسال، کودکی را که در تاکسی داشت لواشک میخورد، به دلایلی نصحیت میکرد که لواشک نخورد. کودک در پاسخ گفت که پدربزرگش 105 سال عمر کرده است. مرد میان سال با تعجب پرسید آیا او هم لواشک میخورد؟ و کودک پاسخ داد که نه ولی سرش تو کار خودش است.»
شاید نکته غیر قابل پیشبینی در این لطیفه پاسخ دندان شکن کودک به مرد باشد. ولی این به دلیل وجود آن فرهنگی در بین ماست که به ما اجازه میدهد دایما در حال نصحیت کردن دیگران باشیم. حتی وقتی از ما دعوت به مشاوره نشده است. رفتار این کودک، البته با کمی چاشنی طنز، دقیقا آن چیزی است که در خیلی از جوامع در مهد کودک ها و مدارس به کودکان می آموزند. به آنها می آموزند که هیچ کس به غیر از والدین ایشان و معلمین منتخب والدینشان حق نصحیت و تربیت ایشان را ندارد. اینگونه نصیحت ها نوعی ورود به حریم خصوصی است.
برای ما خیلی طبیعی است که دوستی را که سیگار میکشد یا رفیقی که غذای خیلی شیرین یا شور مصرف میکند را به عواقب این کار هشدار دهیم. ولی این هشدار در دل خود پیامی نهفته دارد. ساده ترین پیام این است که ما فرض کرده ایم که شخص مقابل از عواقب رفتارش بی اطلاع است و تا حالا از آن چیزی نشنیده است، که البته خیلی بعید است. بخصوص با توجه به اینکه در جامعه ای زندگی میکند که افراد خیرخواهی مانند ما بسیارند! اگر این فرض درست نباشد نتیجه میگیریم او با اینکه از این عواقب مطلع است تصمیم به این رفتار گرفته است. یا آنها را قبول ندارد یا برایش مهم نیستند. در این صورت چرا باید به نصیحت ما گوش کند؟ او آگاهانه بارها و بارها به آنچه انجام میدهد فکر کرده است. نه نادان است و نه دیوانه. حتی اگر خودش هم تمایل به ترک این عادت داشته باشد، فعلا که نظر ما را نپرسیده است. پس چرا ما فکر میکنیم که بهتر و بیش از او نگرانش هستیم.
فردی را تصور کنید که کوهنوردان را نصیحت کند که این کار خطرناک است. ممکن است که بیافتید و پایتان بشکند. ممکن است که در کوه قلب تان بگیرد و تا بخواهند شما را به بیمارستان برسانند خیلی دیر شود. ممکن است به پرتگاهی سقوط کنید. همه ای این هشدارها و خطرها واقعی و درست هستند. آیا کوه نوردان باید با این نصحیتها در خانه بنشینند. احتمالا هم آن کسی که غذای بسیار شیرین میخورد و خودش را در خطر مشکلات چاقی و دیابت قرار میدهد و هم آن کسی که به کوه میرود و خودش را در خطر سقوط قرار میدهد هر دو از وجود این خطرات آگاهی کامل دارند. ولی احتمالا هر دو دلیلی برای انجام آن دارند. شاید دلیل ساده ای مانند اینکه از آن لذت میبرند.
یک بار در یک برنامه خبری دیدم که خبرنگاری خود را به فرد ی رساند که پس از سقوط در ورزشی که با چتر نجات از صخره ها در کوه میپرند به سختی صدمه دیده بود. قبل از اینکه او را بر آمبولانس سوار کنند میکروفون را به صورت خونین او نزدیک کرد و پرسید که چه پیامی برای دیگرانی که از این سخره میپرند دارید. گفت اگر جان به در ببرم دوباره میپرم.
چندی پیش لطیفه ای در فضای مجازی خواندم با این مضمون که «مردی میانسال، کودکی را که در تاکسی داشت لواشک میخورد، به دلایلی نصحیت میکرد که لواشک نخورد. کودک در پاسخ گفت که پدربزرگش 105 سال عمر کرده است. مرد میان سال با تعجب پرسید آیا او هم لواشک میخورد؟ و کودک پاسخ داد که نه ولی سرش تو کار خودش است.»
شاید نکته غیر قابل پیشبینی در این لطیفه پاسخ دندان شکن کودک به مرد باشد. ولی این به دلیل وجود آن فرهنگی در بین ماست که به ما اجازه میدهد دایما در حال نصحیت کردن دیگران باشیم. حتی وقتی از ما دعوت به مشاوره نشده است. رفتار این کودک، البته با کمی چاشنی طنز، دقیقا آن چیزی است که در خیلی از جوامع در مهد کودک ها و مدارس به کودکان می آموزند. به آنها می آموزند که هیچ کس به غیر از والدین ایشان و معلمین منتخب والدینشان حق نصحیت و تربیت ایشان را ندارد. اینگونه نصیحت ها نوعی ورود به حریم خصوصی است.
برای ما خیلی طبیعی است که دوستی را که سیگار میکشد یا رفیقی که غذای خیلی شیرین یا شور مصرف میکند را به عواقب این کار هشدار دهیم. ولی این هشدار در دل خود پیامی نهفته دارد. ساده ترین پیام این است که ما فرض کرده ایم که شخص مقابل از عواقب رفتارش بی اطلاع است و تا حالا از آن چیزی نشنیده است، که البته خیلی بعید است. بخصوص با توجه به اینکه در جامعه ای زندگی میکند که افراد خیرخواهی مانند ما بسیارند! اگر این فرض درست نباشد نتیجه میگیریم او با اینکه از این عواقب مطلع است تصمیم به این رفتار گرفته است. یا آنها را قبول ندارد یا برایش مهم نیستند. در این صورت چرا باید به نصیحت ما گوش کند؟ او آگاهانه بارها و بارها به آنچه انجام میدهد فکر کرده است. نه نادان است و نه دیوانه. حتی اگر خودش هم تمایل به ترک این عادت داشته باشد، فعلا که نظر ما را نپرسیده است. پس چرا ما فکر میکنیم که بهتر و بیش از او نگرانش هستیم.
فردی را تصور کنید که کوهنوردان را نصیحت کند که این کار خطرناک است. ممکن است که بیافتید و پایتان بشکند. ممکن است که در کوه قلب تان بگیرد و تا بخواهند شما را به بیمارستان برسانند خیلی دیر شود. ممکن است به پرتگاهی سقوط کنید. همه ای این هشدارها و خطرها واقعی و درست هستند. آیا کوه نوردان باید با این نصحیتها در خانه بنشینند. احتمالا هم آن کسی که غذای بسیار شیرین میخورد و خودش را در خطر مشکلات چاقی و دیابت قرار میدهد و هم آن کسی که به کوه میرود و خودش را در خطر سقوط قرار میدهد هر دو از وجود این خطرات آگاهی کامل دارند. ولی احتمالا هر دو دلیلی برای انجام آن دارند. شاید دلیل ساده ای مانند اینکه از آن لذت میبرند.
یک بار در یک برنامه خبری دیدم که خبرنگاری خود را به فرد ی رساند که پس از سقوط در ورزشی که با چتر نجات از صخره ها در کوه میپرند به سختی صدمه دیده بود. قبل از اینکه او را بر آمبولانس سوار کنند میکروفون را به صورت خونین او نزدیک کرد و پرسید که چه پیامی برای دیگرانی که از این سخره میپرند دارید. گفت اگر جان به در ببرم دوباره میپرم.