•| §ilent |•


Kanal geosi va tili: ko‘rsatilmagan, ko‘rsatilmagan
Toifa: ko‘rsatilmagan


مرا دوباره به آن روزهای خوب ببر؛ سپس رها کن و برگرد.
من نمی‌آیم! :)
برای حرف های تو :
https://telegram.me/BiChatBot?start=sc-1376427-1SvC5eA

Связанные каналы  |  Похожие каналы

Kanal geosi va tili
ko‘rsatilmagan, ko‘rsatilmagan
Toifa
ko‘rsatilmagan
Statistika
Postlar filtri


Video oldindan ko‘rish uchun mavjud emas
Telegram'da ko‘rish
🙂🌱


نمیدونم درک می‌کنی چی می‌گم یا نه؛
ولی مودم اینجوریه که
یهو به خودم میام، می‌بینم باز دارم برای چیزی که قبلا چند بار کامل پذیرفتم و کنار اومدم باهاش،
غصه می‌خورم.


ونگوگ. dan repost
✨تبادل گسترده✨

فور کنید فور می‌کنم.


اونجا که ناظم حکمت میگه؛
و ما زمستان دیگری را
سپری خواهیم کرد
با عصیان بزرگی که درون‌مان هست
و تنها چیزی که گرم‌مان می‌دارد
آتش مقدس امیدواری‌ست.


می‌گفت: ترس من همین بود!
که روزی غریبه ترین فردی بشی که همه چیزش رو میدونم:)


Video oldindan ko‘rish uchun mavjud emas
Telegram'da ko‘rish
:)


گفت کاش ندیده‌بودمت
فراموش‌کردن کسی که
آدمو می‌خندونه سخته.
گفتم خوب شد دیدمت
چون حیف بود نبینم
چه قشنگ میخندی(:




«دست‌های روشن‌ات را
‏از روزهای تاریک‌ام
‏دور نکن.
‏این روزها
‏تنها تویی که زیبا مانده‌ای.»

‏- امید یاشار.


Video oldindan ko‘rish uchun mavjud emas
Telegram'da ko‘rish
اصلا کار خدا سورپرایز کردنه :)🤍


بابا لنگ دراز توی یکی از نامه هاش برای جودی ابوت نوشته بود: جودی عزیزم! درست است، ما به اندازه خاطرات خوشی که از دیگران داریم آنها را دوست داریم و به آنها وابسته می شویم. هرچه خاطرات خوشمان از شخصی بیشتر باشد علاقه و وابستگی ما بیشتر می شود.پس هرکسی را بیشتر دوست داریم و می خواهیم که بیشتر دوستمان بدارد باید برایش خاطرات خوش زیادی بسازیم تا بتوانیم در دلش ثبت شویم.
دوستدار تو: بابا لنگ دراز


أشتاقُهُ كاشتياقِ العينِ نومَتَها
بعدَ الهُجُودِ، وجَدْبِ الأرضِ لِلمَطَرِ

‏وعاتَبوني على بَذْلِ الفُؤادِ لهُ
وما درَوْا أنني أعطَيتُهُ عُمُري

به او مشتاقم؛
مثلِ اشتیاق آن چشم
که دیری‌ست نخفته، به خواب
همچون شوق خاک تشنه به باران
ملامتم کردند که چرا دل به او باختم
و نمی‌دانستند که به او عمرم را داده‌ام!

#ابن_شهيد_الأندلسی


Video oldindan ko‘rish uchun mavjud emas
Telegram'da ko‘rish




نگاهمان با هم تلاقی کرد. داشتم غرق می‌شدم که نگاهش را برگرداند.


•خاطرات سیلویا پلات


Video oldindan ko‘rish uchun mavjud emas
Telegram'da ko‘rish
🙂👌🏻


همیشه ترس آخر شدن را داشتم...!
می جنگیدم برای بُردن، برای اول شدن
ولی، وقتی تو را دیدم
میدانستم که اولینت نیستم
اما دلم میخواست
آخرین دختری باشم که وارد زندگیت میشود!
که تا اخرین لحظه زندگیت فقط من باشم و من!

#فاطمه_مقدم


Video oldindan ko‘rish uchun mavjud emas
Telegram'da ko‘rish
این تماما من بود ...


چشم های شرقی تو
همانند بوسه ؛
سرمستی جان است
و شکوه پرواز دارد
انگار کبوتری قهوه ای
در نم نم باران
و آفاق غروب
پَر می کشد به آغوش شب پاییزی .

#محمد_پاییزان
📕 #بی_همتا


ولی شادمهر ... (:♥️

20 ta oxirgi post ko‘rsatilgan.

137

obunachilar
Kanal statistikasi